فیلم سرزمین موعود(The Promised Land)، یک اثر غنی و پر محتواست که به صورت لایهای و قابل تامل، موضوعات سیاسی، اجتماعی و روانی را در قالب داستان انتقام محور به تصویر میکشد.
فیلم تحسین شده سرزمین موعود به عنوان نماینده دانمارک نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم بین المللی در اسکار شد. با نام اصلی حرم زاده در کشور با این نام شناخته می شود. این فیلم یک درام اجتماعی و روانشناختی است که بر اساس رمان محبوب دانمارکی، “کاپیتان و باربارا” نوشته آیدا جسن ساخته شده است. داستانی گیرا را در مقیاسی بزرگ روایت می کند که مضامین وحشی گری، جاه طلبی و تمدن را به نمایش می گذارد. این روایت مضامین مختلفی را ارائه میکند و تصویری واقعی، دقیق و قابل اعتماد از زندگی در طبقات اجتماعی مختلف در دانمارک قرن نوزدهم ارائه میکند.
«سرزمین موعود(The Promised Land)» با سبک سینمای اروپایی و عناصر نوردیک خود یادآور مناظر سرد کشورهای اسکاندیناوی است. استفاده از نورپردازی، ترکیب بندی، قهرمان خاکستری و پیچیده و زیرمتن های متعدد، همگی ریشه های فیلم را آشکار می کنند. این فیلم اولین بار در هشتادمین جشنواره بین المللی فیلم ونیز به نمایش درآمد و در جشنواره های معتبر دیگری مانند بوسان، جوایز فیلم اروپا و جشنواره فیلم تورنتو مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. مدز میکلسن نیز برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شد و فیلم سرزمین موعود جوایز بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه و لباس را دریافت کرد.
فیلم سرزمین موعود ایده ای به ظاهر ساده اما تامل برانگیز و عمیق است. این اثری است با مضامین متعدد و دامنه جهانی. فیلم سرزمین موعود حول محور مفهوم انتقام می چرخد. دو شخصیت اصلی برای آرام کردن خود و رسیدن به خواستههایشان سفری را آغاز میکنند که منجر به داستانی پر فراز و نشیب میشود. داستان فیلم در قرن 18 دانمارک و در سال 1755 می گذرد. کاپیتان لودویگ کالن با بازی مادز میکلسن یک قهرمان جنگی است که مصمم به فتح سرزمینی سرکش، وسیع و غیرقابل سکونت است. او برای رسیدن به هدف خود با مدیران خزانه سلطنتی ملاقات می کند.
اگرچه رویای او به عنوان یک تلاش محکوم به نابودی در نظر گرفته میشود، اما در نهایت او را به اجازه میدهند تا به دنبال تحقق رویای پادشاه برود. به عبارت دیگر، او در تلاش برای ساخت یک مستعمره است، سرزمینی که با اکثر فیلمهای امسال تولید شده، تفاوت اساسی دارد. فیلم سرزمین موعود به مهمترین جنبهی زندگی انسان، یعنی کشاورزی، میپردازد. پیش از بررسی بخش مهم فیلم، به جنبهی شخصیتپردازی آن نیز توجه خواهیم کرد.
کاپیتان لودویگ، مردی جاهطلب، مغرور و سختکوش است، او ممکن است یکی از مهارتمندترین شخصیتهای سینمای امروز باشد. این شخصیت دارای یک گذشته قابل لمس و غنی است، که همزمان با ایدههای روانشناسانه کامل میباشد. ممکن است در نظر بگیریم که گذشتهاش نیازمند یک فلشبک باشد، اما گاهی اوقات در قصه و روایت، برای ایجاد اثری عمیق بر روی تاثیرگذاری فعالیتهایی که به موجب آنجا بهوجود آمدهاند، لازم است که چیزی گفته نشود یا حتی کمتر گفته شود. فیلمساز با استفاده از تعدادی دیالوگ، پشت پرده و تنها با استفاده از آنها از گذشتهی لودویگ صحبت میکند و سایر اتفاقات را به دست مخاطب و روایتی تکیه میدهد، که از همه جهات، دارای علتهای روانی متنوعی میباشد.
در فیلم سرزمین موعود با توجه به اینکه کاپیتان در خانهای به دنیا آمده است و مادرش تحت ظلم و تعرض قرار گرفته است، او به دنبال حل عقدههای خود در نظر دارد که باعث ایجاد یک مستعمره و فراهم کردن تن به سختیهای فراوانی میشود. چیزی که میتواند کاپیتان را در این سرمای سخت به سرپا نگه دارد و باعث شود تا او تمام حقوق سربازیاش را به کار گیرد، ریشهی تمام تلاشها و زحماتش در گذشته آمده است.
“اگر درباریان به لودویگ پرسیدند که در صورت به ثمر رسیدن مستعمرهاش، از پادشاه چه چیزی خواهد کرد، او به دقت از پدرش (که از او نامیده شده، اما هیچ پسری به نام لودویگ ندارد!) میخواهد؛ یک عمارت، لقب اشرافی، پول و خدم و حشم! این تروما، که وارد داستان شده است، مایهی انتقام پیرامون میشود. لودویگ به سرزمین نفرین شده میرود تا انتقام پدر و همه نجیبزادگانش را بگیرد.”
نقد سریال مونارک: میراث هیولاها | Monarch
در پشت پوست سرد و بیروح لودویگ، گذشتهای تلخ مدفون است که او را به انجام این مأموریت سخت مجبور کرده است. او حتی زمانیکه دلش در گرو عشق هلن، دختر عموی دوشینگل است، با آن باربارا همدلی میکند تا به شبیهسازی رفتار پدرش در خانهی اشرافی با ندیمهها و خدمتکاران سابق خود بپردازد. اما باربارا، با اینکه از این رفتار فاسد نجیبزاده آگاه است و خود هم در خانهی دوشینگل تحت فشار قرار گرفته است، با اراده خود به برقراری رابطه با لودویگ میپردازد.
به نظر میرسد که همهی قربانیان این قصه مسخ سیستمی هستند که قرنهاست در زمین حکومت میکند. باربارا با توجه به تجربه و زندگیای که در آن سیستم فاسد کار کرده است، به لودویگ نزدیک میشود و به همان رفتاری که دیده و تجربه کرده است ادامه میدهد.
سینمای مدیومی با بازیگران جاودانه خود، از جمله مس میکلسن، به خودی خود یک جاذبه قابل توجه است. او با موهای خاکستری، چهرهای استوار و اصیل را به تصویر میکشد و به مخاطبان نشان میدهد که او یک مرد با اراده قوی و مصمم است که برای رسیدن به هدفش هیچ چیز را به فراموشی نمیسپارد. به طور عجیبی، میکلسن در راه رسیدن به رویایش، کاپیتان مستعمرهای که همواره به دنبالش بوده است، همراه است. به نظر میرسد که او نیز در زندگی واقعی به دنبال ساختن چیزی بزرگ و قابل دسترس است.
“بررسی نقش ضدقهرمانان در سرزمین موعود، یک درس مهم برای اسکریپت نویسان است. لودویگ و همراهانش، افرادی که در مواجهه با نبرد تمدن و وحشیگری به قهرمانان تبدیل شدهاند، نمونههای برتر این نوع هستند. سرنوشت لودویگ، به عنوان یک قهرمان، به شدت تحت تأثیر قدرت و تقابل با ضدقهرمانانی است که با قهرمانان قدرتمندشان به مبارزه میپردازند. در واقع، توسعه قهرمانان به شدت به پرورش ضدقهرمانان وابسته است. هرچه ضدقهرمان قویتر و چالشبرانگیزتر باشد، قهرمان نیز باید قویتر، واقعگرا و قابل ارتباط باشد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم نامه های کوچک شرورانه | تبعیضهای نژادی
در سرزمین موعود، لودویگ با سه ضدقهرمان قدرتمند روبرو است: طبیعت، دوشینگل و درباریان. او با استفاده از قدرت و استراتژی خود، توانسته است از این ضدقهرمانان رشد و قدرت بیشتری بدست آورد. با مواجهه با چالشهایی مانند سرما، یخ و گرسنگی، او بهترین حالت خود را در مقابل ضدقهرمان دوشینگل نشان داده و خود را در مقابل درباریان محافظت کرده است.”
هنگامی که لودویگ به سرزمین وحشی و غیررام میرود، در ابتدا تنها چند نفر به او خوشآمد میگویند، که یکی از آنها کشیش آنتون اکلوند است. این کشیش، یکی از شخصیتهای مذهبی متفاوت در آثار سینمایی است. او در ابتدا بیشتر یک انسان است و سپس یک کشیش. فیلمساز نه کلیسایی برای او ساخته است و نه موعظه و پندی را در دهانش قرار میدهد، تنها چیزی که برای او مهم است، شخصیت اعتراضی اوست که باید در برابر ظلم و ستم ایستادگی کند.
او مردی عادی است، مثل همه مردان در فیلم، در آب و هوای سخت زمستان زندگی میکند، در مهمانیها شرکت میکند و هیچ ادعایی ندارد. هدف فیلمساز از این شخصیت، تقویت کلیسا و کشیشها نیست، بلکه نشان دادن آنچه آنها باید باشند است.
زراعت از گذشته نقش مهمی در شکلگیری و کامل کردن تمدنها و جوامع داشته است و تاریخ این فعالیت به دورههای دور و آغاز ایجاد تعاونیها برمیگردد. کاپیتان لودویگ، به خاطر کاشت سیبزمینی و تلاش برای خلق یک تمدن، به دنبال جایی بود که مهاجران را به خود جذب کند، مستعمرهای بسازد، مقام اربابی بگیرد و ثروتمند شود. این فیلم تلاش میکند تا یکی از مهمترین ابزارهای بشر برای خلق یک کشور و تمدن، کشاورزی را به تصویر بکشد. این بخش از زندگی بشر نشان دهنده قدرت و توانایی انسان است.
اگر لودویگ قادر باشد تا سیبزمینیهایش را بردارد، او به عنوان نجیبزاده شناخته میشود و در برابر پادشاه جایگاه محبوبی دارد. اما اگر نتواند زمینهای بایر و ناآرام را به حالت نرم و آرام برگرداند، او هنوز هم باقی میماند و قدرت و اهمیتی ندارد. دوشینگل تا زمانی که زمینهای بایر و ناآرام را حاکمیت میکند، از سرمایهای برای زندگی خود برخوردار است، اما با وجود اینکه هیچ محصولی در آنجا رشد نمیکند، او نمیتواند به عنوان ارباب زمینهای ناآرام تلقی شود. اما هنگامی که سیبزمینیها به عمل میآیند، قدرت و حکمرانی او به پایان میرسد و لودویگ برای حکمرانی مسئولیت میپذیرد.
“سرزمین موعود” یک داستان درباره پیشرفت تمدن انسان است، که از زمان شکلگیری یکجانشینی تا دورهی متمدنانهی زندگی بشر، نشاندهندهی مراحل شکلگیری تمدن انسان است. لودویگ، نمادی از انسانهایی است که از آغاز تمدن تا به امروز زندگی میکنند. این داستان، با تمرکز بر روی تصمیمات و اتفاقات زندگی لودویگ، نشان میدهد که چگونه تصمیمات شخصی میتوانند تأثیر بسزایی در زندگی اجتماعی انسانها داشته باشند.
از زمانی که لودویگ تصمیم گرفت تا سرزمین جدید خود را در فیلم The Promised Land بنا کند، سؤالهایی در ذهن مخاطبان ایجاد شد که آیا او موفق خواهد بود یا خیر؟ و تا زمانی که او تصمیم گرفت تا زمینهای آمادهی پذیرش مهاجران را ترک کند، داستان، نشاندهندهی سرگذشت انسانها و تأثیرات تصمیمات شخصی در آن است.
سفر شخصی کاپیتان لودویگ و تغییرات حساب شده او، علاوه بر اتفاقات دراماتیک فیلمنامه، بازتاب جهان بینی و هدف نهایی فیلمساز از فیلم است. لودویگ برای ساختن مستعمره خود دست به هر کاری می زند. او با زمین داران محلی می جنگد، مردم را می کشد، موش یتیم را به یتیم خانه می فرستد، گرسنگی می کشد و احساسات خود را نادیده می گیرد تا تمدنی را پرورش دهد و شکل دهد. حالا که این تمدن را شکل می دهد و سیب زمینی هایش هم به ثمر می رسد، وارد مرحله دیگری از تمدن می شود.
لودویگ میگذرد، در جستجوی آزادی برای باربارا، از همهی چیزهایش عبور میکند. او در حال حاضر یک پله بالاتر از مرحلهی کشاورزی و یکجانشینی است و به فکر انسانیت و عشق است، دو موردی که در آخرین طبقات تمدن انسان قرار دارند. او از سیستمی که به آن وفاداری میکرد، خارج میشود، عصیان میکند و یک نقشهی جدید از مرحلهی بعدی زندگی انسان را رسم میکند.
فیلم سرزمین موعود، با استفاده از ایدههای سیاسی، تصویری از بقای انسان در مقابل قوانین طبیعت به نمایش میگذارد. در آن، مقاومت انسان در برابر زمینی سخت و شرایط دشوار، به یادآوری سینمای جان فورد میپردازد. سرزمین موعود، با نمایش لایههای مختلف، بدون بهم ریختگی، مجموعهای از ایدههای متعدد را به یکدیگر میبافد و به عنوان موضوعاتی از جامعه امروزی و تجربههای اجدادیانش در طول قرنها و هزاران سال گذشته، مورد بررسی قرار میدهد.”
فیلم سرزمین موعود در دو بعد فرمی و محتوایی تصویری جذاب از خود ارائه می دهد. فیلمنامه آن با دقت ساخته شده است، با درگیری هایی که منطقی ساخته شده اند و شخصیت های آن در پیشبرد روایت دلخواه داستان پیشرفت می کنند. نظر شما درباره فیلم سرزمین موعود چیست؟