Death Note یکی از معروف ترین سریال های انیمه در جهان است. اما آیا Death Note در کنار محبوبیتش خوب است «بیش از حد ارزیابی شده» اصطلاح مورد علاقه فرانسوی ها برای ابراز نارضایتی خود است. این کلمه زمانی به کار می رود که محصولی بیشتر مورد توجه قرار گرفته باشد. ستایش بیش از آنچه که شایسته است.
این بدان معنا نیست که محصول لزوماً بد یا بی فایده است، بلکه به این معنی است که دارای ایراداتی است که بسیاری از افراد نادیده گرفته می شوند یا ممکن است اصلاً آنها را نبینند. در نتیجه، بار سنگینی را زیر بغل خود حمل می کنند و هنگامی که یک تازه وارد بر اساس این تعریف ها و تعریف ها به محصول نزدیک می شود، وقتی متوجه می شود که چیزی شبیه به آنچه که تبلیغ شده است، شوکه می شوند.
خب، میخواهم بگویم که انیمهی سریالی «دفترچه مرگ»، یکی از پدیدههای اغراق شده در تمام زندگیام بوده است. مطمئناً شما هم میدانید که دربارهی چه چیزی حرف میزنم. انیمه دفترچه مرگ، به شدت محبوب بوده و بسیاری از افراد به واسطهی آن با دنیای انیمههای سریالی آشنا شدهاند. همچنین، کسانی که تا به حال انیمهای ندیدهاند یا دیگر نیز نخواهند دید، حتماً با نبرد لایت یاگامی و کاراگاه اِل آشنا هستند.
اگرچه من یک انیمهباز حرفهای نیستم و تخصص کافی برای ارزیابی «دفتر مرگ» به صورت حرفهای ندارم، اما با توجه به تجربه کمی که از سریالهای دیگر دارم و دانش محدودی که درباره داستاننویسی در رسانههای تصویری دارم، میتوانم بگویم که این سریال دفترچه مرگ ایدهای جسورانه و هیجانانگیز دارد، اما به جای استفاده کامل از تمام پتانسیلهایش و بیان تمام جنب و جوشهای داستان، فقط به سطح آن لمس میکند.
این مشکلی است که در بخشهای دیگر سریال نیز وجود دارد و این امر میتواند بزرگترین گلهای باشد که به «دفتر مرگ» نسبت داده میشود. بنابراین، اگرچه میتوانم به شما بگویم که سریال دفتر مرگ را ببینید، اما نباید انتظار کاری بیبدیل و بینظیر که دیگران از آن ساختهاند را داشته باشید.
سریال «دفتر مرگ» ایدهی اولیهای جذاب و مبهم دارد. داستان دفتر مرگ یا Death Note دربارهی جوانی باهوش و جذاب به نام لایت یاگامی است که روزی به طور اتفاقی با یک دفترچه روبرو میشود. این دفترچه، که متعلق به یک شینیگامی است، در فرهنگ ژاپن به عنوان خدای مرگ یا عزراییل شناخته میشود و با نوشتن اسم انسانها در آن، آنها را از زندگی خلاص میکند. به ندرت اتفاق میافتد که یک دفتر مرگ به زمین سقوط کند و کسی از آن استفاده کرده باشد، اما لایت با تاثیرگذاری وسیعی از آن برای خودش استفاده میکند.
با این حال، وضعیت در مورد نور متفاوت است. او مانند یک بیمار روانی که اتفاقاً به شدت به برقراری عدالت اعتقاد دارد، تصمیم می گیرد از آن برای کشتن همه جنایتکاران و خلافکاران جهان استفاده کند و این کار را انجام می دهد. وقتی تعداد اجساد مردگان در زندان های کشور به آسمان می رسد، لایت با نام مستعار خود «کیرا» مشهور می شود و هرج و مرج و هیاهوی جهانی به راه می اندازد و به زودی نام کیرا به تیتر خبرها راه پیدا می کند.
یکی از نکات هیجانانگیز دفترچه مرگ ، انتخاب لایت موریاریتی به عنوان پروتاگونیست است، در حالی که لایت و اِل دو شخصیت شرلوک هولمز و موریاریتی هستند. در «دفترچه مرگ»، بر خلاف سریالهای دیگر که بیشتر بر روی شخصیت اِل هولمز تمرکز دارند، لایت موریاریتی به عنوان ضدقهرمان انتخاب شده است. این انتخاب نشاندهنده خلاقیت کوچکی است که میتواند به نتایج جالبی منجر شود. این تمرکز بر روی ضدقهرمانان در سریالها و فیلمهای محبوب امروزی، مانند «پالپ فیکشن»، «برکینگ بد» و «دکستر»، عادی شده است. اما در انیمهها استفاده از این زاویهی دید بسیار نادر است و همین امر، یکی از نکات جالب سریال «دفترچه مرگ» است که برای آن تبلیغاتی صورت گرفته است.
با این حال، واضح است که “دفتر چه مرگ” با این ایدهی داستانی تلاطمآمیز، برای یک داستان کاراگاهی جدید و پیچیده آماده است. اما بزرگترین مشکل این سریال این است که فقط به جنبهی جدی و پیچیدهای از داستان توجه میکند و هرگز نمیتواند به اثری که قولش را داده بود، تبدیل شود. این مشکل به خاطر این است که سریال هیچگاه به درون پیچیدگیها و سوالاتی که داشتن یک دفترچه مرگ میتواند در دنیا ایجاد کند و تاثیری که میتواند بر روی فرد استفادهکننده داشته باشد، وارد نمیشود.
بله، ممکن است همانطور که سازندگان اعلام کردهاند، قصدشان این نبوده که با استفاده از دفترچه مرگ، به معماهای فلسفی و اخلاقی توجه کنند و تنها قصد داشتهاند داستانی سرراست را روایت کنند. اما مسئله این است که این امر غیرممکن به نظر میرسد. در حالی که دربارهی یک سریال صحبت میکنیم که در هر قسمتش حداقل ۷۰-۸۰ نفر کشته میشوند.
حتما اولین سوالی که به ذهن ما میرسد، این است که چگونه لایت با کشتن این همه انسان، روبرو میشود؟ و اصلا این عدالتخواهی که لایت از آن استفاده میکند، از کجا نشأت میگیرد؟ و چگونه دنیا به این موضوع واکنش نشان میدهد؟ آیا تمام افرادی که توسط قلم لایت کشته میشوند، واقعا گناهکار هستند و مستحق مرگ بودهاند؟ یا آنها به اشتباه زندانی شدهاند و جرمشان به اندازهای نبوده که مورد قصاص قرار بگیرند؟
سریال دفترچه مرگ به طور جذابیت بخش، تمامی سوالات و اطلاعات مربوط به محدوده های هیجان انگیز خود را برای ما آشکار می کند. برای مقایسه با سریال “برکینگ بد”، نبرد شخصیت های والتر وایت و هنک شریدر را در نظر می گیریم. وقتی والت تصمیم می گیرد به هایزنبرگ تبدیل شود، سازندگان به این فکر نمی کنند که ما فقط می خواهیم موش و گربه بازی والت و باجناقش را نشان دهیم، بلکه به بررسی تصمیمات بد والت نیز می پردازند.
در طول سریال، ما دو راهی والت را می بینیم؛ او یک معلم بیچاره است که تنها پایش در گور است ولی همچنین پتانسیل و دانش بالقوه اش را نمی تواند به کار بگیرد. نویسندگان با بررسی مسیر سقوط والت و تبدیل شدن او به یک شخصیتی که از هویت واقعی خود دور شده بود، ما را به دنیایی از واقعیت و قابل اعتماد کشانده اند..
در حال حاضر، میتوان به طور فلسفی، اخلاقی، قانونی و شخصیتی، قتلهای والت را نقد کرده و به نتایج متنوعی رسید. وینس گیلیگان هرگز نمیتوانست به خودش بگوید که ما بیخیال تحلیل شخصیت والت و دیگران میشویم و فقط به بازی گربه و موش او و دیگران تمرکز میکنیم، زیرا این امکان وجود ندارد. تبدیل شدن یک مرد ساده خانوادگی به فرمانروای مواد مخدر در آمریکا و حتی در سطح جهان، اتفاقی ساده و سریع نیست.
یک نمونه دیگر از سریالهایی که به شدت به “دفترچه مرگ” و لایت یاگامی شباهت دارند، سریال “دکستر” است. آنچه این سریال را به یک شخصیت قابل اعتماد تبدیل کرده، تمرکز سازندگان بر روی پیچیدگی اعمال شبانه او بود. ما میدانستیم که دقیقاً دلیل دکستر برای پیچاندن قربانیانش با نایلون چیست. ما گذشته او را میشناختیم و میدانستیم هدف او از انجام این کارها، از بین بردن افراد بدجنس جامعه است. بارها دکستر اشتباه میکرد، اما ما میتوانستیم احساس کنیم که به دلیل تجربههایش و انجام اعمال شبانه، او با انسان عادی فاصلهای دارد.
داستان “دفترچه مرگ” بسیار جدی و تاریک است، اما متاسفانه سازندگان هیچگاه به تاثیر استفاده از دفترچه مرگ بر روح و روان لایت توجه نمیکنند. وضعیت به حدی بد است که شخصیت لایت یاگامی هیچ تغییری نمیکند و هیچ شخصیت خاصی ندارد، در حالی که دیگر شخصیتهای داستان از نقطه صفر به نقطه ۱۰۰ تغییر میکنند. لایت از ابتدا یک تینایجر روانی است و تا انتهای داستان هیچ تغییری نمیکند، بدون هیچ تحول کوچک یا شک و تردید در رفتارش.
در “دفترچه مرگ”، قدرت کشتن انسانها با استفاده از اسم و تصویر آنها، نه تنها از لحاظ اخلاقی مورد بررسی قرار نمیگیرد، بلکه از لحاظ منطقی هم غیر واقعی میشود. این قدرت بسیار بسیار دگرگونکنندهای است که نمیتوان به راحتی آن را دستکم گرفت و به یک نبرد کارآگاه/جنایی معمولی پایین آورد. به عنوان مثال، یکی از مشکلات منطقی این سریال این است که پس از ادامهی کار کرا، خبر میرسد که جنگها متوقف شدهاند و تعداد جرائم کاهش یافته است.
“مردم در سراسر جهان در صلح زندگی می کنند. همه چیز عالی به نظر می رسد، اینطور نیست؟ اما همانطور که اشاره کردم، ما می دانیم که Death Note فقط با داشتن نام و چهره قربانی کار می کند. این در حالی است که کیرا فقط جنایتکارانی را می کشد که آنها را به قتل می رساند. هر روز اسامی و چهره ها در تلویزیون اعلام می شود. و آنها عمدتاً جنایتکاران کشورهای جهان اول مانند ژاپن و آمریکا هستند. اما هر روز هزاران جنایت و قتل در بسیاری از کشورهای دیگر رخ می دهد که هیچ کس از آنها اطلاعی ندارد.”
این واقعیت است که عمدهی جنایتها و هفتگانیها، متعلق به افراد فاسد و پشت پرده فعالیت کننده است. برای مثال، یک فرد ممکن است نام تروریستهایی که ساکنان روستای دورافتاده در آفریقا را به قتل میرسانند را نشناسد. یا نام سربازان ارتش دیکتاتوری که مردم کشور را در خفا شکنجه میدهند و کشتار میکنند را نشناسد. به عبارت دیگر، این اتفاقات بدون رسانههای تصویری، گستردگی خود را نخواهند داشت. حالا نه تنها فردی که به این مسائل فکر نمیکند، بلکه سریال هم آنها را نادیده میگیرد و اعلام میکند که دنیا به خاطر این فرماندهان به صلح رسیده است.
حتی بدتر اینکه کرا هیچگاه اشتباه نمیکند، دفترچه مرگ به نحوه ای نشان میدهد که تمامی افرادی که توسط او کشته شدهاند، به درستی مُرده و حقشان بوده است. اما با کمی آشنایی با سیستم قضایی، میتوان فهمید که این سیستم شامل پیچیدگیهایی است که غیرقابل باورند، و بعضی اوقات افراد بیگناه به عنوان متهمان به دادگاه و زندان انتقال مییابند. اما کرا هرگز نام یا عنوان هیچ مجرمی که او را گرفته است را در دفتری ثبت نمیکند، و حتی سریال نیز به هیچکدام از این اتفاقات اشاره نمیکند.
در این میان، کرا تنها افراد عادی را به قتل میرساند که قصد دستگیری و فاش کردن هویتش را داشته باشند. اما چیزی که شگفتانگیز است، این است که سریال راحتانه مرگ این افراد را به عنوان یک راه برای جلوگیری از افشای هویتش به کار میگیرد و خانوادهها، دوستان و آشنایان قربانیان را فراموش میکند. به نظر میرسد که سریال میخواهد بگوید: “خب، آنها میخواستند کرا را متوقف کنند!” در حقیقت، کرا حق با اوست که خود را از این زالوهای تمسخرآمیز آزاد کرده است!
خود کرا به تنهایی خود را در کشتن این افراد لرزان نمیکند، بلکه هیچگاه احساس گناه نمیکند و به این کار ادامه میدهد. به دلیل عدم وجود عواقب در تصمیمات شخصیتها، او به راحتی کاری میکند که به جای دنیای سریال، شخصیتش نیز مصنوعی و غیر واقعی به نظر برسد. مجددا به مثال «برکینگ بد» اشاره میکنم؛ به مرگ جین، دوست جسی یاد میآوریم.
بیشتر بخوانید: فصل دوم انیمه Solo Leveling احتمالا ساخته میشود!
والت، با توجه به آشنا بودن با جین و خواستن جدا کردن جسی از او، دلیلی برای کشتن جین داشت، اما در عین حال، بیحرکت ماندن او در هنگام کشته شدن جین، لحظهای بود که تا پایان سریال فراموش نشد و البته در پایان فصل دوم، عواقب بزرگتری را هم شاهد بودیم، مانند برخورد دو هواپیما. با خلاصه این که «دفترچه مرگ»، علیرغم از بهترین سریالهای تلویزیون، دنیای بیقانون و بیسر و ته را به تصویر میکشد، جایی که هر کاری که بکنید، هیچ عواقبی، خوب یا بد، در پی نخواهد داشت و میتوانید به راحتی از آن فرار کنید.
بسیاری از زبان یاگامی را به عنوان یکی از بزرگترین آنتاگونیست هایی که دیده اند، می شناسند و برخی حتی او را به حدی دوست دارند که برای پیروزی اش دعا می کنند. اما او کاراکتری است که هیچ تغییر و تحول شخصیتی نمی کند و تمام فعالیت هایش در طول سریال به برنامه ریزی نقشه هایش در ذهنش محدود می شود. پس چگونه می تواند جذاب و سرگرم کننده باشد؟ تنها کار اصلی او نوشتن اسم ها در دفترش و مونولوگ های کلیشه ای طولانی است که او را بارها و بارها به عنوان خدای دنیای جدید معرفی می کند.
او هیچ ویژگی دوست داشتنی ای ندارد. اما در مقابل، ریک در سریال “ریک و مورتی” یک دانشمند است که به هیچ موجود زنده ای احترام نمی گذارد و همه چیز را در بازی و سخره می گیرد و احساسات دیگران برایش اهمیت ندارند. پس چرا ما ریک را دوست داریم؟ این به دلیل این است که در طول سریال، ما به ریشه های اخلاقی او پی می بریم و فهمیدن طرز فکر نهلیستی و بحران وجودی او را درک می کنیم. حتی ریک هم بارها با تمام تناقضات و مزخرف بودنش، به تماشاگران درس هایی از زندگی می دهد.
« Death Note » از درک جنون بازی های لایت چیزی نمی فهمد. در نتیجه، او بیشتر یک ضدقهرمان دوست داشتنی است تا یک مغز متفکر اعصاب خردکن. اگر یک دانشآموز بیسواد و بیخانمان از خانوادهای آشفته، یادداشت مرگ را داشت، وضعیت قابل درکتر بود. با این حال، لایت به عنوان فردی به تصویر کشیده میشود که به عنوان دانشآموز برتر کلاس و یکی از باهوشترین شخصیتهای کل مجموعه، اگر نگوییم جهان، پردازش میشود. با این حال، این فرد باهوش نمی تواند درک کند که کشتن جنایتکاران به دنیایی آرام منجر نمی شود و در پایان سریال حتی یک اینچ به این درک نزدیکتر نیست، بلکه از آن دورتر است.
اکثر افراد دوست ندارند پایان “دفترچه مرگ” را، اما واقعاً اپیزود آخر سریال یکی از بهترین هاست و نشان می دهد که واقعیت این سریال را پیش از پایان داشتیم. پس از فاش شدن هویت لایت، او به آن شخصیت باحالی تبدیل می شود که انتظارش را داشتیم.
لایت شروع به توضیح منطق بی منطق عملکردش برای دیگران می کند و خنده های شیطانی می زند. من انتظار نداشتم که لایت یک آنتاگونیست پیچیده باشد، فقط می خواستم او یکی از آن آنتاگونیست های باحال باشد که به آن نگاه کنیم و سرگرم شویم. بزرگترین اشتباه سریال دفترچه مرگ این است که شخصیت لایت را خیلی جدی و تاریک می گیرد و جا برای لذت بردن از باقی مهمانی ها باقی نمی ماند.
بزرگترین گناه لایت یاگامی این است که از اعمال خود به عنوان یک شرور لذت نمی برد. ما جوکرها و رمزی بولتون ها را دوست داریم زیرا آنها انگیزه ها و اهداف مشخصی دارند و نقشه ها و بی رحمی های آنها هیجان انگیز و لذت بخش است. اما نور نه. اشتباه نکنید! من انتظار نداشتم «Death Note» به اندازه «Breaking Bad» باشد و مقایسه مستقیم این دو اشتباه است زیرا در مدیوم های مختلف وجود دارند. با این حال، اصول داستان نویسی قوانین و انتظارات از پیش تعریف شده خاصی دارد که از رسانه ای به رسانه دیگر تغییر چندانی نمی کند. «دت یادداشت» در پایبندی به این اصول مشکل دارد.
شخصیت اِل در سریال، به عنوان یک شخصیت پردازی متفاوت از دیگران، نقش هامند و از نظر اهمیت، می توان به آن اشاره کرد. او در آغاز سریال با نقشه هوشمندانه ای که جای کرا را به خطر می اندازد، هیجان را برای من فراهم کرد، اما در آخر به یکی از اجزای ناامید کننده ترین سریال تبدیل شد.
در نقش اِل، او موفق به پیش بینی جای کرا و قرار دادن او در موقعیت های بحرانی است، اما در انتها به صف شخصیت های خسته کننده و استاتیک سریال پیوست. او به عنوان یک شخصیت عقیم و بدون عملکرد مثبت، از سریال حذف می شود و ما اطلاعات بیشتری درباره رمز و راز او نمی گیریم. این ممکن است یکی از دلایلی باشد که مردم او را به عنوان قهرمان داستان می شناسند، به دلیل عدم عملکردش به عنوان یک قهرمان فعال.
ال به عنوان یک شخصیت مانند یک ربات است که هیچ جنایتی نمی تواند روی او تاثیر بگذارد و هرگز به یک قهرمان تبدیل نمی شود، حتی اگر قصد دستگیری کرا را داشته باشد. اما سازندگان سریال دفترچه مرگ در یکی از تصمیمات بحث برانگیز خود، ال را با یک کاراگاه دیگر جایگزین می کنند تا کار را خرابتر کنند.
در این شرایط، کاراکتر جایگزین باید ویژگیها و چالشهای تازهای را برای ضدقهرمان به وجود بیاورد، اما این تغییر اصلا تغییری در داستان نمیباشد. ال میرود و جای او را یک پسربچهی جوانتر که در اخلاق، رفتار و طرز فکر هیچ تفاوتی با قبلی ندارد پر میکند. نه خانهای رفته و نه خانهای آمده! به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که هدف سازندگان از حذف ال، وارد کردن داستان به مرحلهی تازهای نبوده است، بلکه همه چیز به یک شوک سطحی خلاصه میشود.
من میخواهم در مورد شخصیتی صحبت کنم که استفاده از عبارت “شخصیت” در اول اسم او، نشان از بیاحترامی به شخصیتهای ضعیف داشتن در این سریال است. او همان میسا آمانه است. او یکی از بیخاصیتترین و اعصابخردکنترین شخصیتهایی است که تا به حال دیدهام. او به طور جدی تاثیر منفی بر کیفیت کلی “دفترچه مرگ” دارد و اگر او حذف میشد، مطمئنا سریال را بیشتر دوست داشتم.
“دفترچه مرگ” به طرز عجیبی ضدزن است. در طول سریال، تنها دو شخصیت زن داریم، اما هر دو به شکلی تهوعآور به عنوان زنانی طراحی شدهاند که به نظر میرسد فقط برای خدمت در کنار مردان به دنیا آمدهاند. به طور مثال، میسا به شکلی عاشقانه و توجهجویانه به لایت میپردازد و به شکلی قربان صدقهاش میشود و به شکلی بیتردید حرفها و دستورات او را اجرا میکند که بعضیوقتها شما شک دارید.
معنای واقعی میسا یک برده خودخواه است. او به هیچ چیز جز خدمت به نور فکر نمی کند. این یک موقعیت عشق و آرزوی دیوانه کننده نیست. مهم نیست که چقدر کسی را دوست داشته باشید، هرگز برای رضایت فرد متکبری مانند لایت، زندگی خود را به خطر نمی اندازید. مرگ الان خوبه گاهی اوقات، بودن با افراد نامناسب می تواند منجر به خطر شود، اما میسا بدون ترس به جلو می رود و از دیگران پیشی می گیرد.
اما داستان به اینجا ختم نمی شود. سازندگان Death Note برای به رخ کشیدن غرور خود، میسا را به ابزاری برای وسوسه تبدیل می کنند و هر بلایی را که تصور می کنید بر سر او می آورند. و فراموش نکنیم، صدای ژاپنی میسا یکی از آزاردهنده ترین چیزهایی است که تا به حال شنیده ام. هر بار که او صحبت می کند، مثل این است که یک نفر در تلاش برای مکالمه به زبان ژاپنی دو گلدان را به هم می زند!
با توجه به شخصیتهای جذاب و پرداخت شدهی سریال که اکنون به پایان رسیده، تردیدی نیست که آیا این سریال قادر است با قصهگویی و خلق تنش و تعلیق، تماشاگر را جذب خود کند یا خیر؟ اما با این حال، «دفترچه مرگ» هنوز نمیتواند تماشاگر را کاملاً راضی و خشنود کند. باید راستش را بخواهیم، در برخی اپیزودها، سریال دفترچه با مشکلات جدی ضرباهنگی روبرو است. گاهی سریال با ریتم تند و پرجذابی جلب توجه میکند و اما گاهی باید چندین اپیزود را در حال گوش دادن به داستانهای درون ذهن کاراکترها سپری کنیم.
«دفترچه مرگ» در کل محصولی است که ایدهی فوقالعادهای دارد، اما به نحوی نتوانسته است از آن بهره ببرد. به عبارتی، سریال دلسرد و بیتلاش است. همیشه به خودمان فکر میکنیم که با کاراکترها و داستانهای دیگری، این ایده را بهتر و کاملتر به نمایش میگذارد. به همین دلیل است که میتوان گفت بهترین ویژگی «دفترچه مرگ»، تنبلی است. در بحث مسائل پیچیدهای مانند قدرت کشتن انسانها در ابعاد گسترده، سریال تنبل است. در شخصیتپردازی کاراکترها نیز تنبل است و با توجه به اینکه بیشتر صحنهها با عکسهای بیحرکت و تکان دادن دوربین ساخته شده است، در طراحی انیمیشنها نیز تنبل عمل میکند.
نقد انیمه سریال اتک ان تایتان فصل 1 تا 3
ممکن است دلیل محبوبیت سریال “دفترچه مرگ” این باشد که این سریال یکی از اولین انیمههای تاریک و وحشتناکی بود که به غرب وارد شد و بیشتر توسط جوانان کم سن و سال تماشا شدند، کسانی که در زمینه هنر داستانگویی تخصصی نداشتند. یکی از نکات ترسناک سریال دفترچه مرگ، جشن گرفتن از قتلعامهای دستجمعی و قدرت بیدردسر کشتن انسانها است که این روزها “دفترچه مرگ” به عنوان یکی از خواستنیترین قابلیتهای خیالی مردم در نظرسنجیها شناخته میشود. این سریال دنیایی را به تصویر میکشد که در آن هر کاری ممکن است انجام شود.
در واقع، هر انتخاب خوب یا بدی که در دنیای واقعی انجام میدهیم، تاثیرات کوتاهمدت و بلندمدت و قابل توجهی بر روی خودمان و محیط اطرافمان دارد. به عنوان مثال، وقتی سرسی لنیستر سپت جامع بیلور را روی سر گنجشک اعظم و بقیه خراب میکند، ما از هیجان و خفنی ملکهی دیوانه لذت میبریم، اما در عین حال نمیتوانیم نادیده گرفت که او در حال از دست دادن آخرین پایههای انسانیتش است.
این واقعیت در کارهای لایت یاگامی در «دفترچه مرگ» به طور واضح نشان داده میشود، اما از طرف دیگر، این کارها به نظر میرسد همه چیز به طور ساده و لذتبخش است. اما اگر به لحظهی مرگ لایت نگاه کنید، به روشی آرام و با نور الهی میمیرد که ممکن است فکر کنید یک موجود معصوم و بیآزار با نامردی کشته شده است. آیا واقعا باید «دفترچه مرگ» را تماشا کنید؟ اگر میخواهید بدانید که این همه قشرق برای چه است، بله، اما در غیر این صورت، میتوانید گزینههای بهتری برای سرگرم شدن پیدا کنید.
درخواست دوستی : از طرفداران عزیز «دفترچه مرگ» لطفاً توجه داشته باشید و نام مرا در دفتر خود ننویسید. شما فقط وقت خود را تلف خواهید کرد! این اسم و تصویر واقعی من نیست!
یک پاسخ
من دیدمش خیلی خوبه