فیلم بلو بیتل( Blue Beetle) به دنبال معرفی اولین ابرقهرمان لاتین دنیای دی سی است، اما تلاش آن برای ارائه یک داستان جدید و خاص موفق نمیشود. ولی جزو بهترین فیلم های 2023 محصوب میشود
با توجه به موفقیت فیلمهای ابرقهرمانی در دهههای گذشته، تصمیم گرفته شده است که سازندگان به سرمایهگذاری در ابرقهرمانهای جدید و کمتر شناخته شده بپردازند. این اقدام نه تنها منبع جدیدی برای اقتباس فیلمها ارائه میدهد، بلکه محدودیتهایی از جمله جنسیت، رنگ و نژاد را نیز گسترش میدهد. در حال حاضر، فیلم Blue Beetle قرار است اولین فیلم دنیای DC باشد که بر اساس شخصیت ابرقهرمان لاتین تولید شده است. این فیلم بر روی شخصیت جیمی ریس، سومین بلو بیتل دنیای کمیک دی سی، تمرکز دارد.
در سالهای گذشته، دنیای سینمایی دی سی مسیری عجیب را طی کرده است و اکنون در آینده، انتظار میرود شاهد ریبوت آن باشیم. فیلم بلو بیتل، یکی از آخرین آثار باقیمانده از DCEU است. اما سؤال این است که چگونه در حالی که خبری از فیلم سایبورگ یا گرین لنترن نشده و همچنین فیلم The Flash در سالهای اخیر تولید و اکران شده است، DC و برادران وارنر تصمیم گرفتهاند فیلمی براساس یکی از شخصیتهای کمتر شناخته شده ساخته شود؟ آیا آنها پتانسیلی را میبینند که قرار است بیننده را غافلگیر کند؟
داستان فیلم بلو بیتل از جایی شروع میشود که اسکراب، یا همان عنکبوت آبی رنگ، پیدا میشود و شاهد شروع اتفاقات اصلی فیلم چندین سال بعد هستیم، در زمانی که جیمز ریس پس از پایان تحصیلاتش به خانه بازگشته است. او پس از بازگشت، متوجه میشود که پدرش سکته قلبی کرده است و نمیتواند مثل سابق کار کند. خانواده ریس هم در حال از دست دادن خانه خود هستند، بهجز اینکه پول مورد نیاز را بدست آورند.
پس از یک سری اتفاقات، جیمز ریس اکنون قرار است در ساختمان کورد کار کند، اما سرنوشت او را به سمت اسکراب دزدیده شده، که سوسک آبی قبلی بود، به خانه می برد و در نهایت توسط اسکراب به عنوان سوسک آبی بعدی انتخاب می شود. فیلم سوسک آبی در واقع سعی دارد مانند بسیاری از آثار ابرقهرمانی مدرن، فرهنگی متفاوت ارائه دهد و نشان دهد که حتی از یک خانواده فقیر و غیر سفیدپوست هم می توان انتظار داشت که یک شخصیت ابرقهرمانی وارد جامعه شود و به مردم عادی کمک کند.
این نوع نگرش در سالهای اخیر در حال افزایش بوده و سریال Ms Marvel مثالی از آن است. عموماً در این داستانها شخصیت اصلی نیاز به بودن نابغه یا ثروتمند ندارد و قدرت ابرقهرمانی او به طور اتفاقی و ناخواسته به او میرسد و او هم معمولاً نمیخواهد زندگی معمولی خود را برای تبدیل شدن به یک ابرقهرمان رها کند. اما تاثیر این نگرش بر کیفیت این آثار چقدر است و آیا برای بیننده جذاب است؟
سازندگان فیلمها در تلاشند تا شخصیتهای فیلم را با اضافه کردن جنبههای انسانیتر، بیشتر به آدمیت نزدیک کنند که این امر نادرست نیست. از طرفی، اغلب مردم بیشتر به خاطر تواناییها و قدرتهای ابرقهرمانها، مثل مرد عنکبوتی، آنها را میشناسند. اما واقعیت این است که جذابیت این شخصیتها نه تنها به خاطر قدرتهایشان است، بلکه به دلیل جنبههای انسانی و احساساتیشان است. حتی در مورد بتمن نیز، این موضوع درست است. ما او را به دلیل مبارزههای شبانهاش با جرم و جنایت دوست نداریم، بلکه دردها و مشکلاتی که باعث میشود او را بهعنوان یک انسان ببینیم، باعث شده است که او به عنوان یک شخصیت انسانی واقعی و با خصوصیات انسانی محبوبیت زیادی پیدا کند.
اما در اینجا داستان بلو بیتل به یک شکل دیگر روایت میشود و همین باعث مشکل برای فیلم شده است. فیلم سعی میکند تا تنها به گروهی خاص تمرکز کند و بدون درنظرگرفتن اینکه بیشتر تماشاگران اصلا لاتین نباشند، داستان یک گروه خاص را به تصویر بکشد. اما در حقیقت، این مشکل از آنجا شروع میشود که فیلم واقعا هیچ حرف خاصی برای گفتن ندارد و صرفا با یک تم داستانی اجتماعی درباره گروه لاتین، قصد دارد عمقی برای خود ایجاد کند که در حقیقت وجود ندارد.
برخی از فیلمهای ابرقهرمانی مدرن، تمرکز خود را به سمت اکشن و جذابیت برای جذب تماشاگران متمرکز میکنند، اما از دیدگاه داستان و تعریف ابرقهرمانی، ضعف دارند. این باعث میشود که تماشاگران به جای اینکه با شخصیت ابرقهرمان ارتباط برقرار کنند، به جزئیات فنی و اکشن فیلم توجه کنند و برای آنها داستان به دور از اهمیت میشود.
بیشتر بخوانید: تاریخ اکران انیمیشن سریالی سوسیس پارتی
در نتیجه، این نوع فیلمها ناراحتکننده است زیرا نتوانستهاند ابعاد عمیق تری از داستان ابرقهرمانی را نشان دهند و تماشاگران را درگیر کنند. بنابراین، برای بهبود فیلمهای ابرقهرمانی، نویسندگان و کارگردانان باید به داستان و ابعاد شخصیت ابرقهرمان توجه کنند و تلاش کنند تا تماشاگران را به علاقهمندی و همدردی با شخصیتهای ابرقهرمانی وا دارند. فیلمهای ابرقهرمانی باید بتوانند از داستان و شخصیتهای خود استفاده کنند تا پیامهای قویتری را به تماشاگران منتقل کنند و در نتیجه نه تنها سرگرمی بلکه یک تجربه یادگیری و الهامبخش برای تماشاگران باشند.
مشکل اصلی فیلم Blue Beetle زمانی شروع میشود که متوجه میشویم اگرچه فیلم سعی میکند دیدگاه متفاوتی را ارائه دهد و میخواهد داستانی را بیان کند که چگونه جیمی ریس قربانی یک جامعه ستمدیده و فقیر شده است، اما در واقع نسخه متفاوتی از فیلم را تماشا میکنیم. داستان چند فیلم ابرقهرمانی آشنا داستان فیلم شباهت های زیادی به مرد آهنی دارد، چه عمدی و چه اتفاقی، اما با این تفاوت که شخصیت اصلی یک نابغه ثروتمند نیست و نقشی در ساخت لباس Blue Beetle ندارد.
اما با این حال، تفاوتهای موجود بین این دو فیلم نشان میدهد که هر کدام دارای یک هویت منحصر به فرد هستند و قادر به ارائه داستانهای جذاب و متفاوت هستند. بلو بیتل با اشاره به مسائل اجتماعی و فرهنگی و آیرون من با تمرکز بر روی مبارزات خود با شخصیت منفی داستان، هر دو فیلم به نحوی جذابیت و تفاوت خود را به تماشاگران نشان میدهند. به طور کلی، فیلم بلو بیتل و آیرون من دو اثر متفاوت و در عین حال مشابه هستند که هر کدام میتوانند با موضوعات و داستانهایشان، مخاطبان را به سمت خود جذب کنند.
این تشابهها ممکن است باعث شود که بیننده احساس کند که آیا مدیران دی سی واقعا به دنبال ساخت نسخه لاتینی از آیرون من هستند؟ آنها تلاش کردهاند که تناسب آثار اخیر خود را با فیلمهای مارول افزایش دهند و حتی با استخدام جیمز گان، کارگردان سهگانه نگهبانان کهکشان، این احتمال وجود دارد که نظریه اشتباهی داشته باشند. به هر حال، این باعث شده است تا ذهن بیننده به سمت فکر کردن درباره هدف واقعی از ساخت این فیلم برود و این ممکن است باعث شود که بیننده نتواند از فیلم لذت ببرد؛ بهویژه اینکه در هیچ جایی هم نمیتواند به برتری برسد.
اصولا، اندیشیدن به سمت ایجاد یک ابرقهرمان کمتر شناخته شده، همیشه به عنوان یک ایده بسیار پرریسک در نظر گرفته شده است. با اینکه در کل این ابرقهرمانها کمتر دشمنان و شخصیتهای بد و جذابی دارند، اما این مسئله باعث مشکلی بزرگ میشود. احتمالا برخی از افراد از دیدن بارها شخصیتهایی مانند بتمن، سوپرمن و مرد عنکبوتی خسته شدهاند، اما با این حال، این ابرقهرمانها دارای پتانسیل بالایی هستند که از آنها میتوان داستانهای متنوع و جذابی تولید و اکران کرد. به نظر میرسد که این ابرقهرمانها پتانسیلهای نامحدودی دارند.
اما این ادعا درباره شخصیتی مانند بلو بیتل صحت ندارد. این شخصیت حتی در فیلم اول خود حرف خاصی برای گفتن ندارد و صرفاً یک کپی از چندین فیلم ابرقهرمانی، به خصوص آیرون من، است. بیننده نمیتواند به خوبی با او ارتباط برقرار کند و جذب فیلم و شخصیت آن نشود. همچنین، قدرتهای او هم چیز جدید یا متفاوتی نیستند و سؤال اصلی شاید این باشد که اگر دیسی و برادران وارنر به دنبال ساخت فیلمی بودند، چرا به سراغ سایبورگ نرفتند؟
بازیگران این دو شخصیت، به جای اینکه به روایت و محتوای فیلم تمرکز کنند، تلاش میکنند تا با بازیهای خود و حرکات نمایشی، تماشاگران را سرگرم کنند و این باعث میشود که فیلم به جای یک ماجراجویی هیجانانگیز، به یک فیلم اکشن و کمدی تبدیل شود.
بازیگران شخصیتهای شرور در فیلم، بهویژه ویکتوریا کورد و ایگناسیو کاراپکس، یکی از چالشهای اساسی فیلم محسوب میشوند. این دو شخصیت، که یکی از طرف به نام کاراپکس و دیگری به نام ویکتوریا کورد معروف هستند، تنها بخشی از مشکلات فیلم نیستند و به راحتی میتوان گفت که آنها مشکلات اصلی فیلم هستند.
کاراپکس، که به صورت نمادین از OMAC یا نسخه نامناسب و پولگرفته شده از اوبادیا استین، و ویکتوریا کورد که به عنوان یک تولیدکننده سلاحهای پولی درگیر است، در ضمن بازیگری که در نقش جاستین همر قرار دارد، به دلیل کلیشهای و تکراری بودن، به درستی نمیتوانند نقش خود را بازی کنند و این امر باعث میشود که فیلم به جای یک ماجراجویی هیجانانگیز، به یک فیلم اکشن و کمدی تبدیل شود.
همچنین، بازیگران این دو شخصیت، به جای اینکه به روایت و محتوای فیلم تمرکز کنند، تلاش میکنند تا با بازیهای خود و حرکات نمایشی، تماشاگران را سرگرم کنند و این باعث میشود که فیلم به جای یک ماجراجویی هیجانانگیز، به یک فیلم اکشن و کمدی تبدیل شود.
به علاوه، این دو شخصیت به نحوی طراحی شدهاند که نظر تماشاگران را به خود جلب کنند ولی در نهایت نتیجهای که به دست میآید، تنها یک شخصیت کلیشهای و بدون عمق است. این باعث میشود که تماشاگران با این شخصیتها همدردی نکنند و به راحتی از صحنههای آنها بیتفاوت باشند.
با توجه به این موارد، میتوان گفت که شخصیتهای شرور در فیلم، بهویژه ویکتوریا کورد و ایگناسیو کاراپکس، یکی از عوامل اصلی برای افت کیفیت فیلم هستند و باعث میشوند که فیلم به جای یک اثر هنری، تبدیل به یک فیلم بدون ارزش و بیمعنی شود. برای اینکه فیلمها بتوانند موفق باشند، لازم است که شخصیتهای متنوع و عمیق ترسیم شوند که توانایی جذب توجه و همدردی تماشاگران را داشته باشند.
برای مثال، شخصیت پدر سوسک آبی که نقش مهمی در داستان دارد، اصلا به درستی توسط فیلم توسعه داده نشده است و تنها به عنوان یک شخصیت سطحی و پر از کلیشه به نظر میرسد.
علاوه بر این، نگرش فیلم نسبت به قوها و قابلیتهای بلو بیتل نیز به نظر میرسد که نامتوازن است. از یک طرف، قابلیتهایی که به سوسک آبی داده شده است، بسیار قدرتمند و بینهایت به نظر میرسند و به وضوح او را یک ابرقهرمان قوی تراشیده اند. اما از طرف دیگر، توانایی بلو بیتل برای کنترل و استفاده از این قوایش به خوبی توضیح داده نشده است و او به نظر میرسد که به سادگی از این قوها استفاده میکند بدون هیچگونه مشکل یا محدودیت. این باعث میشود که بلو بیتل به عنوان یک شخصیت بی اعتماد و ناپایدار به نظر برسد و از جذابیت و واقعیت فیلم کاسته میشود.
در مجموع، اگرچه فیلم سوسک آبی تلاش کرده است تا یک داستان ابرقهرمانی جذاب و متفاوت را به تصویر بکشد، اما با این حال نتوانسته است به جلب توجه و پاسخگویی به انتظارات مخاطبان بپردازد. شخصیتهای کمعمق، لحن کمدی نامتعادل و انگارههای ناشناخته فیلم، باعث شده است که فیلم Blue Beetle به عنوان یکی از فیلمهای ابرقهرمانی بینظیر و قابل توجه این سال نتواند به جایگاهی درخشان برسد.
در این صحنه ، جیمز ریس باید یک تصمیم سخت بگیرد، اما ما نمیتوانیم به درستی و شاید به طور کامل درکش کنیم. فیلم در تلاش است با ارائه صحنههای اکشن کاملا CGI و صحنههای کمدی و یک داستان کلیشهای، بینندگان را مجذوب یک ابرقهرمان جدید کند، اما آیا موفق میشود؟ متأسفانه پاسخ منفی است و فیلم Blue Beetle به عنوان یکی از آخرین تلاشهای DCEU، تجربهی موفقی نیست.
اما هنوز میتواند طرفداران سرگرم کند؛ اگرچه تجربه جدیدی را ارائه نمیدهد. فیلم بلو بیتل برای ادامه داستان، زمینهای را فراهم میکند، اما احتمالاً نتواند جیمز گان را متقاعد کند که به دنیای جدید دی سی یونیورس بپیوندد، و بلو بیتل حضور کوتاهی را احتمالاً در سینما تجربه کرده است.
یک پاسخ
فیلمش عالیه