غیبت اسکات پیلگریم علیه جهان، برخلاف ظاهر گمراهکنندهاش، صرفاً اقتباسی نیست. جاه طلبانه تر و خلاق تر است. در عوض، این انیمه داستان کتابهای مصور را ریمیکس میکند تا تفسیر جدیدی شگفتانگیز از دنیایی آشنا ارائه دهد.
«اسکات پیلگریم علیه جهان» یک انیمه اقتباسی هشت قسمتی از مجموعه کتاب های کمیک محبوب و خلاقانه نویسنده کانادایی برایان لی اومالی است که توسط استودیو «ساینس سارو» تهیه شده است. این استودیو با ساخت انیمه «بچه شیطان» به شهرت رسید. داستان مصور اسکات پیلگریم، یک بیست و چند ساله سست، نوازنده و دردسرساز خوش قلب است که با دوستان و هم گروهانش در گروه “Sex Bob-Omb” در تورنتو زندگی می کند.
یک روز، او با یک اسکیتبورد آمریکایی مرموز به نام رامونا فلاورز آشنا میشود و عمیقاً عاشق او میشود. رامونا دختر رویاهای اسکات به تمام معناست. این به این دلیل است که اسکات برای اولین بار در رویاهای خود با او روبرو می شود! با این حال، به دست آوردن قلب رامونا برای اسکات آسان نخواهد بود. او متوجه میشود که برای ماندن در کنار رامونا، باید بجنگد و هفت پیشین شرور او را شکست دهد که هر کدام قویتر از قبلی هستند.
“Scott Pilgrim” به عنوان نمایندهی اُمالی مشابه نقش “Kill Bill” برای کوئنتین تارانتینو عمل کرد: یک نامهی عاشقانه که به تمامی مانگاها، انیمهها، ویدیوگیمها، فیلمها و گروههای راکِ مستقلی که سلیقه و هویتشان را شکل داده بودند، تقدیم شده بود. عوامل زیادی در جذابیتِ نامیرای این سری شش جلدی از رمانهای گرافیکی که از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ منتشر شد، نقش داشتند: سبکِ بیحاصلِ بانمکش که ترکیبی از کامیکهای آمریکایی و مانگای ژاپنی است، هویتِ متمایزِ خودش را دارد؛ بافتِ دنج و خودمانیِ تورنتویی که به تصویر میکشد؛ و مهارتش در به تصویر کشیدنِ بیراهِ در آن دههی ۲۰ ساله؛ دورهای که از نظر بالغی، اما هنوز بچهایم، اما هنوز بزرگ نشدهایم.
اما شاید سلاح قویترین این کامیکها توانایی داستانگویی بدیع و غیرعادیِ اُمالی باشد؛ کاراکترهایش زندگیِ روزمرگی ملموس خود را بهطرز بامزهای با سورئالیسمِ اغراقشدهای پیوند میزنند. به عبارت دیگر، «اسکات پیلگریم» ساختار انیمههای ژانر «بُرشی از زندگی» و ژانر «شونن» را با یکدیگر ترکیب میکند. داستان بهطور طبیعی به کشمکشها و روابطِ پیشپااُفتادهِ روتینِ زندگی کاراکترها میپردازد، اما ناگهان کاراکترها در یک چشم به هم زدن مبارزات پُرزرقوبرق و ویرانگر درگیر میشوند؛ عناصر فانتزی و جادویی بدون توضیح یا مقدمهچینیِ قبلی وارد زندگی کاراکترها میشوند، اما واکنشِ آنها به آنها بهشکلی است که گویی آنها بخشی عادی از دنیایشان هستند.
بهعنوان مثال، پس از فوت، شخصیتها به جای خود یک مقدار سکه باقی میگذارند و چون صاحب قدرتهای ذهنی نیستند، به طور خودکار خود را در گیاهخواری مییابند. در حالی که هنوز کامیکها به پایان نرسیده بودند، فیلمی با عنوان “اسکات پیلگریم علیه دنیا” توسط ادگار رایت ساخته شد که به طور وفادارانه به اقتباس زنده پرداخت. این فیلم از بازیگرانی مانند مایکل سرا، مری الیزابت وینستد، کریس ایوانز، آبری پلازا، آنا کندریک، بری لارسون و کیرن کالکین استفاده کرد، همه آنها در آینده به نامهای مشهوری تبدیل شدند.
“اسکات پیلگریم در برابر جهان” به صورتی نوآورانه، نامتعارف و پیشگامانه بود که مخاطبانِ عمومی باید آمادگی برای درک نبوغ و ظرافت آن را داشته باشند؛ همه قسمتهای این فیلم به گونهای طراحی شده است که حسِ تجربه کامیکبوک و ورق زدن آن را در قالب یک تجربه سینمایی بازآفرینی میکند. به عنوان مثال، در هنگام صحبت کردن، صفحه نمایش به بخشهای مختلفی برای القای پنلهای کامیک تقسیم میشود؛ یا نامآوایها مانند دینگ دینگ کردن زنگ مدرسه را نمایش میدهند.
نقد انیمه گذر روانی | Psycho-Pass
اگر این تدابیر به شما آشنا به نظر میرسند، دقیقا درست فکر میکنید: فیلمهای “مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی” در موفقیت فعلی خود را به رویکرد مشابه فیلمسازی وی مدیونند؛ همان رویکردی که ادگار رایت بیش از ۱۰ سال پیش با “اسکات پیلگریم علیه دنیا” انتخاب کرده بود. این فیلم از ابتدا در گیشه شکست خورد، اما در طول دههی بعد نه تنها به فراموشی سپرده نشد، بلکه به طور سرسختانه در فرهنگ عامه باقی ماند، مورد توجه قرار گرفت و به عنوان یک فیلم کلاسیک شناخته شد.
در واقع، طی سالها، طرفداران این فیلم آنقدر زیاد شدهاند که نه تنها نسخه جدیدی از این فیلم در سال ۲۰۲۱ به مناسبت دهمین سالگرد آن اکران شد، بلکه نسخهای بهروز شده از بازی ویدیویی «اسکات پیلگریم علیه جهان» منتشر شد. در همان سال برای کنسول های نسل هشتمی نیز عرضه شد. و زمانی که زمان اقتباس جدیدی از کمیک ها در قالب یک انیمه فرا رسید، هیچکس جز نتفلیکس نبود که به برایان لی اومالی نزدیک شد و پروژه را به او پیشنهاد داد.
با این حال، در این دوره زمانی، ما به تحقق عبارت “اسکات پیلگریم غیبش میزند” میرسیم؛ زمانی که نوشته کامیک “اسکات پیلگریم” به عنوان یک فیلمنامه بیارزش محسوب میشد. اخیراً، صنعت سینما و تلویزیون با تولید فراوانی از ریبوتها و بازسازیهای برندهای قدیمی، اشباع شده است. اما در حال حاضر، “اسکات پیلگریم” به عنوان یک اقتباس ایدهآل وجود دارد و اجتنابناپذیر است که داستانش مجدداً بازگو شود.
شکست آن در تحقق استانداردهای دستنیافتنی تعیین شده توسط ادگار رایت، نشان میدهد که بدبینی ما درباره این پروژه توجیه داشته است. اما خالقان انیمه، برایان لی اُمالی و بندیوید گرابینسکی، با این اقدام که به ندرت دیده میشود، نقض این موضوع را ثابت میکنند. آنها با این انیمه نشان میدهند که احیای برندهای قدیمی برای طرفداران، نه مرگ خلاقیت است، بلکه میتواند به فرصتی برای نوآوری تبدیل شود.
با ایجاد فرصتی جدید، میتوان به طور همزمان با حفظ جذابیت برای طرفداران قدیمی، مخاطبان جدید را نیز به این برند متمایل کرد. به عبارت دیگر، توصیف این سریال محبوب و پرجذاب به عنوان “غیب شده” بیانگر اطلاع پسندی و کم ارزشی است که با جرات و دلیری سریال جاسوسانه و ماجراجویانه، در تناقض است. بنابراین، بهتر است این برند را به عنوان “ادامهای با خطر و جسارت” دستهبندی کنیم که با توجه به روحیه جاهطلبانه و جراتمندانه سریال، به طور دقیقتر نشاندهنده آن است.
با این حال، اگرچه انیمه می تواند به عنوان یک اثر مستقل مشهور شود و نسل جدیدی از مخاطبان را جذب کند، اما ارزش واقعی آن تنها توسط افرادی که در طول 10 سال گذشته با داستان اصلی آشنا شده اند، درک خواهد شد. به عبارت دیگر، انیمه همان اندازه که هویت مستقل خود را دارد، به اندازه کامیک ها و فیلم های ادگار رایت مکمل محسوب می شود.
این نوع رابطه این انیمه با آثار پیشین “اسکات پیلگریم” مشابه با رابطه خودآگاه سریال “واچمن” با کتاب های افسانه ای آلن مور است؛ یعنی آثاری که به تنهایی داستان اصلی را بازگو نمی کنند، بلکه آن را در همان زمان به روزرسانی، گسترش و تجزیه و تحلیل می کنند. بیایید حرف های بیشتری نزنیم و به جوانب دیگر این موضوع بپردازیم.
کتاب کامیک “اسکات پیلگریم” همواره تحت تأثیر انیمههای دهه ۹۰ قرار داشته است و ممکن است مناسبترین همتای آن سری فیلمهای “ریبیلد آو اونگلیون” باشد. این فیلمها در ابتدا به عنوان بازگویی واژه به واژه از سریال “نئون جنسیس اونگلیون” شروع میشوند، اما ناگهان در میانهٔ راه از مسیر داستان اصلی منحرف میشوند و به جهان موازی دیگری با همان شخصیتهای قدیمی میپردازند و در نتیجه، هویت خود را شکل میدهند. همین واقعیت دربارهٔ “اسکات پیلگریم غیبش میزند” نیز صدق میکند.
فیلمهای «ریبیلد آو اونگلیون» نه تنها از پیشآگاهی طرفداران بهره میبرند تا با انتظاراتشان بازی کنند، بلکه فرصتی برای سازنده فراهم میکنند تا در مورد میراث متن اصلی تأمل کنند و آن را مورد بازجویی قرار دهند. «اسکات پیلگریم غیبش میزند» نیز همین رویکرد داستانگویی فرامتنی را اتخاذ کرده است. در نتیجه، این اثر گذشته را به خود گرفته و به همراه نویسنده آن رشد کرده و به بصریتهای جدیدی درباره زندگی رسیده است.
نقد انیمه سریال وان پانچ من | پسرِ سر به هوا
“انیمه “اسکات پیلگریم” مانند نسخه های قبلی تحت تأثیر بازی های ویدیویی قرار دارد، اما به نحوی که در اولین نگاه به آن فکر می کنیم نیست. ارتباط انیمه با بازی های ویدیویی به سادگی به اشاره به بازی هایی مانند “سونیک”، “افسانه زلدا” یا “متال گیر” خلاصه نمی شود.
در عوض، داستان این انیمه بر اساس فلسفه بازی کردن طراحی شده است: هر بار که یک بازی را تکرار می کنیم، گیم پلی و تجربه کاربر تغییر می کند؛ به هر حال، بازی کردن تکراری یک بازی ویدیویی همیشه به نتایج یکسان نمی رسد. اگرچه جزئیات دنیای بازی و حال و هوای آن همچنان ثابت است، اما ما در فضای آن آزاد هستیم تا در آن جا بازی کنیم و آن را بررسی کنیم.”
وقتی با نامی مانند “اسکات پیلگریم” روبرو هستیم، برندی که به عنوان یکی از محبوبترین و پرنقلقول ترین آثار دهه اخیر شناخته میشود، رویکردی که برای بازسازی آن میتوان انتخاب کرد، استفاده از یک داستان پرطرفدار و آشنا به منظور جذب طرفداران است. این رویکرد با علت محبوبیت و بقای کامیکها در تضاد است، زیرا چیزی که آنها را محبوب کرده است، اصالت و غیرمنتظره بودن آنها بوده است.
بیشتر بخوانید: نقد انیمه سوزومه | نگاهی به دنیای شینکای
با وفاداری به داستان اصلی، معنای کلی داستان برای مخاطب حفظ میشود، نه این که تمام جزئیات آن به طور دقیق تکرار شود. وفاداری به داستان اصلی، بیشتر به معنی حفظ و جلوه دادن به اساس و اسرار ناامن و خطرناک داستان است، با از بین بردن تمامیت و یکنواختی آن. این انیمه تلاش میکند تا جذابیت و شگفتی اثر اصلی را بازآفرینی کند، همان احساسی که از خواندن کامیک «اسکات پیلگریم» یا دیدن فیلمش به خاطر میآوریم.
پس، انیمه “اسکات پیلگریم” همچنان به نوعی شبیه به یک جادوگر باقی میماند: اپیزود اول با بازسازی وفادار و قابل پیشبینی داستان اصلی آغاز میشود؛ با این حال، با تغییرات جزئی اعمال شده؛ به عنوان مثال، رامونا اکنون در حال کار برای نتفلیکس است، نه به عنوان پیک آمازون. در پایان اپیزود اول، انیمه برنده خود را فریب میدهد: در داستان اصلی، اسکات با متیو پاتل، دوست پسر سابق شرور رامونا، مبارزه میکند و به سرعت پیروز میشود.
در انیمه، متیو پاتل موفق به شکست اسکات میشود و درگیری آنها با تبدیل شدن قهرمان به یک مجموعه سکه به پایان میرسد. اما رامونا به زودی متوجه میشود که اسکات هنوز زنده است و به دلایلی توسط اشخاص ناشناس ربوده و مرگش را جعل کردهاند. بنابراین، اسکات پیلگریم در اکثر قسمتهای انیمه غایب است.
به علاوه، در این انیمه نه تنها اسکات در تلاش برای شکست دادن نامزدهای شرور سابقِ رامونا قرار ندارد، بلکه تمرکز بر روی بازیهای کارآگاهی رامونا برای حل راز ناپدید شدن او است. این تغییر باعث ایجاد فرصتهای بیشتری برای داستانگویی برای نویسندگان میشود. همچنین، این ایده که شخصیتهای جذاب داستان در طول داستان کشته نمیشوند، نشاندهنده یک ایده نوآورانه است. در نتیجه، نامزدهای سابقِ رامونا به عنوان شخصیتهای دراماتیکتر و مهمتر در انیمه حضور دارند.
در داستان اصلی، تنها اسکات و نامزدهای سابق رامونا با یکدیگر مبارزه میکنند. اما در انیمه، پرسشی مطرح میشود: “چه اتفاقی میافتاد اگر اعضای لیگ نامزدهای شرور رامونا هم با یکدیگر مبارزه میکردند؟” متیو پاتل، که پس از برد غیرمنتظره خود، تشنه قدرت شده است، علیه گیدیون گریوز، موسس لیگ نامزدها و غول پایانبخش داستان، کودتا میکند و او را سرنگون میکند. نتیجه، مبارزهای جذاب و فریبنده است که در داستان اصلی قابل تصور نبود.
داستان اصلی، درباره زندگی نامزدهای سابق رامونا است که به عنوان موانعی در مسیر قهرمانی اسکات قرار می گیرند. اما در غیبت اسکات، سریال به آنها فرصت میدهد تا به طور خلوت به شخصیتهایشان پرداخته و با تغییراتی که ایجاد میشود، فرصت جدیدی برای درخشیدن و تبدیل به شخصیتهای چندبُعدیتر و محبوبتر داشته باشند.
این مسئله تنها مربوط به نامزدهای سابق رامونا نیست، بلکه غیبت اسکات نشان دهنده این است که گروه موسیقی دوستانش گیتاریست خود را از دست میدهند و به دنبال جایگزینی برای او، تصمیم به استخدام نایوز چاو، یک نوازنده با استعداد و طرفدار گرفتهاند. وقتی که نایوز از خیانت اسکات باخبر میشود، اعتماد به نفس او برای مدتی به خطر میافتد.
اما مرگ اسکات در انیمه، قبل از آگاهی نایوز از خیانت او، به طور کامل بر علیه او تاثیر می گذارد: حالا نایوز دیگر هیچ راه حلی جز فراموش کردن اسکات و تلاش برای بازگشت به زندگی قبلی خود ندارد. او برای فرار از فراموشی دوست پسر ناگهانی خود، خود را درگیر یادگیری سازهای موسیقی می کند و در نهایت متوجه می شود که خود یک موسیقیدان است که تا به حال از این استعدادش خبر نداشته است!
به همین دلیل، یکی از جذاب ترین صحنه های انیمه با محوریت نایوز رخ می دهد: وقتی نایوز برای اولین بار با کیم پاین در گروه درام شروع به نوازندگی گیتار می کند، ناگهان اتاق ناپدید می شود و آنها وارد یک جلسه موسیقی تجربی می شوند و در دنیای رویایی و تجربی که قلبی صورتی در مرکز آن تپش می زند، ذوب می شوند.
اما شاید کاراکتری که به دلیل این تغییر بیشترین رشد را تجربه میکند و به شخصیتی غنیتر از داستان اصلی تبدیل میشود، خود رامونا فلاورز باشد. در مقایسه با داستان اصلی که تنها راه مقابله با نامزدهای سابق رامونا را برای او منفجر میکند، شرایط انیمه متفاوت است: رامونا مجبور به شنیدن درد و دردهای نامزدهای سابقش میشود و این باعث میشود تا اشتباهات گذشته خود در رفتار با آنها را بپذیرد و بزرگترین ترسش را اعتراف کند: ترس از ارتباط برقرار کردن با شخص دیگر.
این موضوع برای هر شخصیت دیگری درباره راکسی، چهارمین نامزد سابق رامونا، صادق است. در فیلم ادگار رایت، رامونا به اینکه باعث دلخوشی راکسی شده بود، واکنش عادیای نشان میدهد؛ او رابطهاش با راکسی را به عنوان یک دوره زودگذر و کنجکاوی بیاهمیتی توصیف میکند.
در واقع، فیلم “دلخوریِ راکسی” از “رامونا”، نه به عنوان انگیزهای برای توجیه مبارزه شان، بلکه بیشتر به عنوان یک نمایش از خشم و اندوهِ شخصیت اصلی ترسیم میشود. با این حال، در انیمه، ما شاهد یک “راکسی” پیچیده تر و متقابل تر هستیم.
در حالی که در فیلم، او به عنوان یک دشمن خشمگین و یک بعدی نمایش داده میشود، اندوه و دردی که در صداپیشمان “رامونا” در انیمه شنیده میشود، او را به یک شخصیت ملموس تر و همدل کننده تر تبدیل میکند. “رامونا” درک میکند که رابطهی آنها برای “راکسی” بسیار مهم بوده است و او با نادیده گرفتن احساسات “راکسی” و رفتار با این رابطه به عنوان چیزی غیرمهم، ناخواسته از لحاظ عاطفی به او صدمه زده است.
اما این نشان نمیدهد که رامونا، بدون انفجار کردن نامزدهای سابقش، با آنها کنار میآید، بلکه برعکس، سطح اکشن در انیمهها نسبت به کامیکها یا فیلمها افزایش یافته است؛ نه تنها سکانسهای اکشن در انیمهها جزئیتر هستند، بلکه “اسکات پیلگریم” میتواند در تنها دومین فصل از “جوجوتسو کایسن” به عنوان مترجم برتر و جذابترین انیمه اکشن سال ۲۰۲۳ شناخته شود.
برایان لی اُمالی در مصاحبههای خود اشاره کرده است که احتمالاً کامیک “اسکات پیلگریم” تحت تأثیر الگوهای تصویری و داستانی مانگا قرار گرفته است (مانند نسخه سیاه و سفید اصلی)، اما به طور کلی این یک مانگا نیست. زیرا این کامیک دارای یک ریتم آرامبخشتر و داستانگویی کمتکانتر است، در مقایسه با آنچه از یک مانگای شونن انتظار میرود. کامیکها بیشتر به عنوان یک داستان کمدی عاشقانه با عناصر شونن شناخته میشوند تا یک داستان شونن با عناصر کمدی عاشقانه.
با این حال، در انیمه، وضعیت به هم ریخته شده است. اُمالی میداند که وقتی یک داستان برای اقتباس در یک مدیوم جدید قرار میگیرد، باید برای بهرهبرداری از قدرتهای منحصربهفرد مدیوم جدید، داستان تغییر یافته و بهبود یافته شود. بنابراین، در حال حاضر، جنبه شونن داستان اصلی به واسطه صحنههای اکشن جدیدی که برای انیمه به طور اختصاصی ابداع شده است، بیشتر به چشم میآید.
علاوه بر این، اُمالی اذعان میکند که هنگامی که با استودیویی مثل ساینس سارو همکاری میکند، بزرگترین اشتباهی که میتواند انجام دهد، سعی در تکرار واژه به واژه داستان اصلی و نادیده گرفتن نبوغ آنها است. به جای آن، او باور دارد که باید دستش را باز گذاشت و این فرصت را برای خودش فراهم کند تا اثر انگشت خود را بر روی این برند بگذارد.
“اسکات پیلگریم” یک فرنچایز نادر است؛ از کامیک ها تا اقتباس های لایواکشن، از بازی های ویدیویی تا انیمه های سریالی. هر نسخه از این داستان، با حفظ روح و اصل داستان اصلی، هویت مستقل خود را به خود میگیرد و به جزئی حیاتی از این مجموعه تبدیل میشود. هر نسخه از داستان، دیدگاه منحصر به فرد خود را در مورد یک داستان مشابه ارائه می دهد که در نسخه های دیگر یافت نمی شود؛ از مکث در زندگی روزمره شخصیت ها در صفحات کامیک تا تجربه کنترل کردن آنها در قالب بازی ویدیویی جذاب و پیکسلی، هر نسخه تجربه یکتای خود را ارائه می دهد.
یکی از ویژگی های متمایز انیمه این است که به عنوان یک متقاطع عمل می کند که در آن تمام نسخه های مختلف «اسکات پیلگریم» در کنار هم قرار می گیرند. نه تنها همه بازیگران فیلم، از جمله ادگار رایت، برای صداپیشگی شخصیت های انیمه گرد هم می آیند (رویدادی که حتی سازندگان انیمه اذعان می کنند که معجزه نیست)، بلکه گروه موسیقی Anamanaguchi که موسیقی متن فیلم را ساخته است. بازی ویدیویی «اسکات پیلگریم» نیز برای نوشتن موسیقی این سریال بازگشته است.
اگرچه انتقال دادن زبان بصری کامیک به فیلم لایواکشن در فیلم ادگار رایت به عنوان یک دستاورد فوقالعاده در نظر گرفته میشود، اما حقیقت این است که کامیکبوکهای اصلی بر اساس زبان بصری انیمهها ساخته شدهاند. به همین دلیل، انیمه فرمت مناسب و ایدهآلی برای نمایش واقعیتهای پتانسیلدار «اسکات پیلگریم» است؛ انیمه که سطحی از بیوزنی و بیحدومرز خلاقیت و خیالپردازی را ارائه میدهد و حتی بهترین اقتباسهای لایواکشن نیز نمیتوانند به آن دسترسی پیدا کنند. این نکته، «غیبت اسکات پیلگریم» را به یکی از قویترین نقاط برند چندرسانهای «اسکات پیلگریم» تبدیل کرده است.
یک پاسخ
عجب بازیی