در این بخش از مجموعه مقالات معرفی شخصیتهای کتابهای کمیک، به تقدیم شما معرفی بزرگترین جادوگر عالیرتبه دنیای کمپانی مارول کامیکس، یعنی دکتر استرنج، میپردازیم. قبل از ورود به موضوع اصلی مقاله، با اجازه ما این نقل قول از این شخصیت را برای شما ارائه میدهیم: “هر فردی که برای یک کمپانی فعالیت میکند، باید به هدف و تلاش برای دستیابی به آن متعهد باشد.”
دکتر استیون استرنج، یک جراح بسیار بااستعداد و ماهر بود، اما به دلیل رفتارهای عجیب و غریب و خودخواه، به عنوان یک شخص بیعادلی شناخته میشد. اما در یک لحظهٔ ناگهانی، دکتر استرنج در یک حادثهٔ تصادف، دستانش را به نحو قابل توجهی آسیب دید. برای درمان آسیبهای دستانش، به دنبال فردی به نام “انشنت وان” میگشت. اما به جای درمان، انشنت وان دکتر استرنج را به عنوان شاگرد خود پذیرفت و او را در زمینهٔ هنرهای عرفانی و جادوگری آموزش داد. در نهایت، دکتر استرنج به استادی برتر در این حوزه تبدیل شد و به عنوان یکی از برترین جادوگران زمین شناخته میشد.
دکتر استیون وینسنت استرنج (Dr. Stephen Vincent Strange) یک شخصیت خیالی ابرقهرمانی است که در کتاب های مصور منتشر شده توسط مارول کامیکس حضور دارد. او توسط هنرمند استیو دیتکو و نویسنده استن لی خلق شد. شخصیت دکتر استرنج اولین بار در شماره 110 مجموعه کتاب های مصور Strange Tales که در جولای 1963 منتشر شد ظاهر شد.
دکتر استرنج، شخصیتی برجسته و محافظ اصلی زمین در برابر تهدیدات جادویی و عرفانی در داستانهای جادوی سیاه و Chandu the Magician، با نقشی مهم، روی صحنه ظاهر میشود. این شخصیت، الهام گرفته از کتابهای کمیک نقرهای، با هدف اصلی خلق یک کاراکتر منحصر به فرد با سبک عرفانی و جادویی، برای ورود به دنیای مارول کامیکس ساخته شده است.
همانگونه که پیش از این اشاره شده، در یک دوره زمانی مشخص، دکتر استرنج به عنوان یک جراح بسیار ماهر و مشهور شناخته میشد. اما پس از یک حادثه رانندگی، دستانش شدیداً آسیب دید و دیگر قادر به تمرکز بر حرفهٔ مورد علاقهاش نبود. او به دنبال راهی برای درمان دستانش و بهبود وضعیتش در سراسر جهان گشت تا اینکه با یک مرد باستانی ملاقات کرد. از آن به بعد، او به عنوان یکی از شاگردان برجستهٔ این فرزند زادهٔ باستانی، به مطالعهٔ هنرهای عرفانی و رزمی مشغول شد.
در حین تحول استاد استرنج به یکی از با استعدادترین و با استعدادترین دانش آموزان، او به بررسی گسترده اطلاعات مربوط به طلسم های بسیار قوی می پرداخت. استاد استرنج تجهیزات تخصصی خود را با دو یادگار ارزشمند، یعنی شنل معراج و چشم آگاموتو، کامل کرده بود. این دو اشیا به استاد استرنج قدرت بیشتری می بخشیدند. در جریان سفر خود، استاد استرنج با دوست عالی و دستیار انحصاری خود به نام ونگ همراه بود که به او در طول مسیر کمک های زیادی می کرد. علاوه بر این موارد، استاد استرنج دارای تعداد زیادی اشیاء عرفانی طبقه بندی شده نیز بود.
پس از مدتی استرنج در ساختمانی به نام “Sanctum Sanctorum” واقع در شهر نیویورک مستقر شد. بعداً توانست عنوان جادوگر عالی را به دست آورد و قرار بود در زمره کسانی باشد که از زمین در برابر تهدیدها و خطرات محافظت می کنند.
در سال ۲۰۰۸، مجله ویزارد دکتر استرنج را در جایگاه ۸۳ از بین ۲۰۰ شخصیت بزرگ تاریخ کتابهای کمیک قرار داد. سپس در سال ۲۰۱۲، مجله خبری آی جی ان این کاراکتر را در جایگاه ۳۳ از بین ۵۰ عضو برتر تیم انتقام جویان قرار داد. او همچنین در لیست ۱۰۰ قهرمان برتر کتابهای کمیک مجله آی جی ان، در جایگاه ۸۳ قرار دارد.
دکتر استرنج، علاوه بر حضور در کتابهای کمیک، در انواع مختلف رسانهها نیز شهرت دارد و در دنیای سینمایی مارول نیز حضور داشته است. او در چندین فیلم از این دنیای سینمایی به ایفای نقش پرداخته است. اخیراً، اتفاقاتی برای این شخصیت رخ داده است که میتوان به بازگشت او به تیم “Illuminati” و تبدیل شدن به یکی از اعضای آن، اشاره کرد.
استیون استرنج از کودکی و نوجوانی خود، همواره رویای تبدیل شدن به یک دکتر در آینده را داشت. او بزرگترین فرزند خانواده خود بود و در سال ۱۹۳۰، در حالی که پدر و مادرش، یوجین و بورلی استرنج در حال تعطیلات در شهر فیلادلفیا بودند، به دنیا آمد. در سن ۱۱ سالگی، استیون به خواهر کوچکترش، دانا که زخمی شده بود، کمک کرد تا زخمهایش را مداوا کند. این تجربه برای استیون بسیار مهم و تاثیرگذار بود و باعث شد علاقهمند به رشتهی پزشکی شود. پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، تصمیم گرفت به دانشکده پزشکی بپیوندد.
هنگامی که استیون تنها نوزده سال داشت، قادر به نجات خواهرش از غرق شدن نبود و در همان سن، با مشکلات زیادی روبرو شد. با این حال، او موفق شد در سنین جوانی، تحصیلات دانشکده پزشکی را به پایان برساند و سپس به یک جراح مغز و اعصاب بسیار موفق تبدیل شود.
پس از مدتی شخصی به نام استیون از دیگران فاصله گرفت تا جایی که حتی درخواست پدر در حال مرگش برای ملاقات با او را نادیده گرفت. برادر کوچکترش ویکتور استرنج او را سرزنش کرد و در حالی که او در حال فرار بود به قتل رسید. پس از این اتفاق تلخ، استیون جسد برادرش را در فریزر گذاشت. پس از مدتی، استیون تلاش کرد تا برادرش را با استفاده از جادو به زندگی بازگرداند، اما به جای موفقیت، او را با استفاده از جادوی خون به یک خون آشام تبدیل کرد.
اما زندگی تغییر کرد و همه چیز به هم ریخت. یک تصادف رانندگی باعث آسیب دیدن عصبهای دست استیون استرنج شد و او دیگر قادر به انجام هیچ جراحی نبود. این حادثه ناگوار باعث شد که او کار مورد علاقهاش را رها کند و حتی نتوانست به عنوان دستیار یا مشاور کار کند. به جای آن، تصمیم گرفت تمام داراییهای خود را برای درمان دستانش صرف کند و به دنبال راهی برای بهبودی بگردد. او دربارهی یک عرفانی به نام انشنت وان که در تبت مشغول به کار بود، شایعههایی شنید.
وقتی استیون به درمان خود امیدوار بود، از آخرین منابع خود، داخلی و خارجی، استفاده کرد و با اشتیاق و امید به دنبال شخصیت عرفانی بود تا در نهایت قلعه انشنت وان برای او ظاهر شود. در ابتدا، پیر باستانی نتوانست دستهای استیون را درمان کند و او بسیار عصبانی و خشمگین شد. اما بعد از مدت کوتاهی، وقتی که انشنت وان مورد حمله قرار گرفت و نیروهای جادویی واقعی در برابر چشمان استیون ظاهر شد، این عصبانیت به شگفتی و حیرتزدگی تبدیل شد.
در حین این اتفاق، استیون استرنج متوجه شد که فرد حمله کننده، هیچ کس جز “بارون موردو”، شاگرد اصلی انشنت وان نبود. او بود که این حمله را برنامه ریزی و اجرا کرده بود و هنوز هم در نظر داشت که نقشه های شیطانی خود را برای نابود کردن عارفان قدیمی ادامه دهد و قدرت های بیشتری بدست آورد.
در طول این حوادث، او درک اصل قضیه کرد و به خوب و بدی ها به خوبی آگاه شد. او فهمید که انشنت وان، نیرویی برای انجام کارهای خوب بوده است و به همین دلیل، تصمیم گرفت دیگر خواسته هایش را کنار بگذارد، تلاش هایش برای بازگرداندن قدرت های قبلی را رها کند و خود را به دنیای جادویی وفق دهد.
او تصمیم گرفت هر کاری که در توان دارد انجام دهد و نقشه های شیطانی بارون موردو را از بین ببرد. با این کار، استفان استرنج توانست خود را به عنوان جادوگر برتر ثابت کند. به کسی که همه این وقایع و حقایق برایش مثل روز روشن و آشکار بود. بنابراین، از آنجایی که دکتر استرنج خود را در مسیری قرار داده بود که در نهایت او را به جادوگر درجه یک جدید روی زمین تبدیل می کرد، با دشمن مرگباری به نام بارون موردو مواجه شد.
همانطور که در ابتدای متن اشاره شد، شخصیت دکتر استرنج توسط نویسنده استن لی و هنرمند استیو دیتکو خلق شده است. این کاراکتر برای اولین بار در سال ۱۹۶۳ در قسمت ۱۱۰ سری کتاب کمیک Strange Tales معرفی شد. دو هنرمند این دنیای کمیک درباره شخصیت دکتر استرنج به گونهای صحبت کردند که ایده اصلی آن به نظر میرسد از دیتکو مشتق شده است. در سال ۲۰۰۸، او به این شکل نوشت:
پس از سالها آموزش و تمرین، استرنج به شهر نیویورک بازگشت. او به یک مشاور عرفانی تبدیل شده بود و در آن زمان، ارتباطاتش با جامعه ابرقهرمانی را شروع کرد. پس از تشکیل تیم چهار شگفت انگیز و ظهور بسیاری از ابرقهرمانها، دکتر استرنج موفق به برقراری رابطه دوستانه با اسپایدرمن شد. اسپایدرمن به استرنج کمک کرد تا گروهی از مردم را از یک بعد دیگر نجات دهد.
بعد از این حادثه، اسپایدرمن به دکتر استرنج پیشنهاد داد که این اتفاق را از حافظه آنها پاک کند تا هیچ خاطرهای از این تجربه نامطلوب برایشان باقی نماند. با این وجود، این کار به معنی فراموش کردن کلیت قهرمانی خود و ماموریتی که برایشان انجام داده شده بود، بود. به همین ترتیب، با وجود اینکه به خاطر عملکرد لوکی، ثور و دکتر استرنج در غارنقشها، بین آنها مبارزهای رخ داد، اما به زودی اتحاد خوبی بینشان برقرار شد و با هم به مبارزه با خدای شرارت پرداختند.
پس از این تجارب، دکتر استرنج و دشمن نیمه خدایی خود، یعنی دورمامو، در زمانها و شرایط مختلف با یکدیگر مبارزات مختلفی را تجربه کردند. تا به امروز، دورمامو به عنوان یکی از بیرحمترین، کینهتوزترین و قدرتمندترین دشمنان استرنج شناخته میشود. در طول این ماجراجویی، دکتر استرنج با فردی به نام “کلیا” آشنا شد؛ یک زن عارف زیبا اما کاملا بیتجربه که دختر “اومار”، خواهر دورمامو بود. کلیا بعد از مدتی به اولین شاگرد دکتر استرنج تبدیل شد و بعد از آن، عاشق او شد.
در یکی از ماجراجوییهای غیرمعمول خود، دکتر استیون استرنج با نیروهای شیطانی شوما گوراث مبارزه کرد. این شیطانی قصد داشت با استفاده از قدرت خود، زمین را به تصرف خود درآورده و آن را کنترل کند. برای دستیابی به این هدف، او از ذهن مربی محبوب دکتر استرنج، انشنت وان، استفاده کرد. هرچند که این امر استرنج را ناراحت میکرد و او به دنبال خراب کردن نقشه او بود، اما در نهایت مجبور شد به فکر نوعی تسلیم باشد و از معلمش اطاعت کند.
سرانجام دکتر استرنج مجبور شد به سخنان معلمش گوش دهد و او را بکشد تا از نقشه شوم شوما-گوراث که قصد انجام یک قتل عام در جهان را داشت جلوگیری کند. پس از این ماجرا به جایی رسید که با موجودی به نام «ابدیت» ترکیب شد و سپس به یک موجود تبدیل شد. در این میان دکتر استرنج پس از این اتفاق عنوان و مقام جادوگر بزرگ را به دست آورد.
در طول چندین سال که دکتر استرنج نقش نگهبان جادویی و عرفانی زمین را بر عهده داشت، افراد بسیاری با وی دشمن شده و به دنبال خونش هستند. از میان دشمنانی که برایش به یاد میآوریم، میتوان به درد دورمامو، شوما-گوراث، آندایینگ وانز و نایتمرز اشاره کرد. اولین مبارزه بین دکتر استرنج و درد دورمامو در زمانی رخ داد که این حاکم نیمه خداوند بسیار قدرتمند که بر دنیای تاریک حکومت میکرد، در تلاش بود تا با استفاده از قدرت انشنت وان، به زمین حمله کند.
وقتی استرنج از این وضعیت مطلع شد، مجبور شد حتی در بعد تاریک با دورمامو مقابله کند. علیرغم تضعیف و ناتوانی شدید این موجود شبه خدایی، او در نهایت توانست مشکلات و خطرات زیادی را برای دورمامو ایجاد کند و حتی بخش بزرگی از بعد تاریک را در معرض خطر قرار دهد. در نهایت استرنج توانست از تمام قدرت های خود استفاده کند و دشمنان خود را شکست دهد و در نهایت به هدف خود دست یابد.
در این داستان، دکتر استرنج با موجوداتی از فضا مبارزه کرد که قادر به ایجاد تهدیدها و خطرات برای آینده زمین بودند. او با موجوداتی مانند “In-Betweener” به مبارزه پرداخت و در جریان نبردی بین قدرتهای کلیا، اومار و دورمامو قرار گرفت. او همچنین با قهرمانان دیگر همراه شد و در مقابل تانوس، که به دنبال دستیابی به دستکش آهنی بینهایت بود، مقاومت کرد. همچنین، استرنج توانست در میان جادوگران برجسته به پیروزی برسد.
شخصیتهایی چون «سالومه»، اولین جادوگر برتر زمین و «شانزار»، جادوگر برتر یک بعد دیگر بودند. از اینکه دکتر استرنج در ابتدا درخواستهای آنها را به خاطر وظایفی که به عنوان محافظ عرفانی و جادویی زمین داشت، رد کرد، اما در نهایت درگیر جنگی ۵۰۰۰ ساله میان « Trinity of Ashes» شد، مطلع شوید.
هدف او در این جنگ، کمک به «Vishanti» در جبهه بود. دلیل دقیق اینکه آیا به خاطر ماهیت و طبیعت جادویی که در آن مبارزه میکرد، یا به خاطر قدرت ذاتیای که درونش وجود داشت، بود، مشخص نیست. با این حال، با وجود طولانی بودن این جنگ، همه فکر میکردند که او تنها برای چند ماه دنیا را ترک کرده است. جالب است بدانید که سن دکتر استرنج در این مدت تنها بهطور ناچیزی افزایش یافت.
با این حال، در حالی که دکتر استرنج در گذشته به تنهایی توانسته بود به حمایت اهداف خوب بپردازد و به تنهایی جهان را از نابودی نجات دهد، او به این نتیجه رسید که بهتر است قهرمانان بار دیگر با یکدیگر همکاری کنند و متحد شوند. او خود نیز این کار را انجام داد و تیم مدافعان را با نام مخفی مدافعان تشکیل داد؛ این تیم شامل ابرقهرمانانی بود که مناسب این کار و شغل به نظر میرسیدند. همچنین، دکتر استرنج در شکل گیری تیم دیگری به نام پسران نیمه شب نقش بسیار مهمی داشت؛ این تیم با مبارزه با تهاجم بیگانهای و موجودات اسرارآمیز شناخته شده است.
در این جستار، دکتر استرنج همچنان علاقهی شدیدی به تکبر و غرور از خود نشان میداد. این باعث شد که تیم مدافعان، شامل نیمور، هالک، سیلور سرفر و خود دکتر استرنج، که در گذشته به یکدیگر پیوسته بودند، تحت کنترل فردی به نام “یاندروت” قرار بگیرند و تلاش کنند تا کل دنیا را تصرف و کنترل کنند. یاندروت با استفاده از یک طلسم قدرتمند و غیرقابل شکستن، این چهار ابرقهرمان را به همراه یکدیگر قرار داد.
این طلسم باعث میشد تا وقتی یک تهدید جدید برای زمین ظاهر میشد، آنها به طور خودکار به همان مکان تله پورت شوند. این طلسم همچنین باعث افزایش خودخواهی و کج خلقی آنها میشد؛ زیرا این خصوصیات در آنها وجود داشت و با تقویتشان، این ویژگیها نیز بیشتر میشدند. آنها اصلا تمایلی به این کار نداشتند، زیرا هر زمان که طلسم به آنها اشاره میکرد که یک تهدید جدید پدیدار شده، آنها مجبور میشدند تمام وظایف و مسئولیتهای خود را رها کنند و به این تهدید جدید پرداخته شوند.
به جای این، چهار نفر تصمیم گرفتند گروه Order را تشکیل دهند. گروهی که قرار بود جهان را کنترل کنند و با این کار با جلوگیری از بروز خطرات جدید، آن را به مکانی امن تبدیل کنند. از آنجایی که این تصمیم با اعتقادات قهرمانان دیگری که روی زمین وجود داشتند در تضاد بود، آنها دائماً با این چهار عضو مخالفت می کردند و گاهی با آنها می جنگیدند.
به نظر می رسید که این چهار نفر قدرت پیروز شدن در نبردهای خود را داشتند، اما طولی نکشید که متوجه شدند یاندروث از طریق ابزارهای عرفانی و جادویی، کنترلی بر آنها به دست آورده است. و هنگامی که آنها عصبانی می شدند و اعمال خشونت آمیز انجام می دادند، یاندروث از نیروی تولید شده در آنها استفاده می کرد تا آنها را به سمت خود بکشاند و به این ترتیب با قدرت خدایی خود را به زندگی باز می گرداند.
بعد از وقوع این حادثه، آنها تصمیم گرفتند نقشههایشان را لغو کنند و از هم جدا شوند، اما هیچگاه تسلیم نشدند که خود را به دست مقامات و مسئولان فانی بسپارند و آنها را به عهده قضاوت بگذارند. با این حال، دکتر استرنج به سوی “گایا” رفت و او را متقاعد کرد تا به چهار نفر اجازه دهد به خواست او خدمت کنند. پس از این اتفاق، جادویی که بر روی آنها اثر گذاشته بود، شکسته شد و نابود شد.
در این خط داستان، دکتر استرنج به عنوان یکی از اعضای تیم ایلومیناتی ظاهر شد، یک گروه از ابرقهرمانانی که در تلاش بودند تا در مورد بزرگترین تهدیدات دنیا صحبت کنند و آنها را مهار کنند. پس از پایان جنگ داخلی، دکتر استرنج به عنوان عضوی از تیم جدید انتقام جویان پیوست، اما در واقع در جریانات جنگ داخلی دخیل نبود. پس از تشکیل تیم، آنها برای اولین ماموریت خود به ژاپن سفر کردند و دکتر استرنج نیز با آنها همراه شد، اما در این ماموریت با آسیب های جدی و مجروحیت هایی روبرو شد. در ماموریت دوم، آنها مسئولیت شکست باند “هود” را داشتند و دکتر استرنج مجبور شد از جادوهای قدرتمند برای شکست آنها استفاده کند.
بهترین فیلم های الیزابت اولسن | از اونجرز تا دکتر استرنج
بیشتر بخوانید: نقد فیلم نامه های کوچک شرورانه | تبعیضهای نژادی
قبل از جنگ جهانی هالک، استرنج عضوی از تیم Illuminati بود و یکی از افرادی که به تبعید هالک رای دادند. او دارای گرایش شدیدی به نابودی و خرابکاری بود. هنگامی که هالک بازگشت و درخواست کرد تا همه کسانی که او را تبعید کرده بودند یا به آن رای داده بودند، به او ملاقات کنند، استرنج قصد داشت با روشی او را آرام کند، اما هالک میدانست که این اتفاق میافتد. به دلیل آگاهی خود از این موضوع، او برای به دست آوردن این فرصت استفاده کرد و دستان استرنج را شکست تا از تواناییهای جادویی او جلوگیری کند.
استرنج، کاملاً ناامید و مستاصل شده، یک شیشه کوچک که دارای قدرت “زوم” بود، نوشید. این شیطان بسیار قدرتمند که قبلاً با او روبهرو بوده بود. زمانی که استرنج و هالک برای مبارزه با یکدیگر آماده شدند، استرنج در حال پیروز شدن در این مبارزه بود، اما به زودی متوجه شد که “زوم” تاثیر قابل توجهی بر روی اعمال و اقدامات او دارد و او را تحت الشعاع قرار میدهد. درست زمانی که استرنج این موضوع را فهمید، توسط هالک شکست خورد و سپس خودش را در زندانی قرار داد.
در این داستان، استرنج تصمیم گرفت تیم انتقامجویان جدید را ترک کند؛ زیرا احساس میکرد که به طور مکرر از جادوی سیاه استفاده کرده است. او باور داشت که باید دوباره آموزش ببیند و از جادوی خوب و روشن استفاده کند. در حالی که به عنوان جادوگر برتر، به وظایفی که به او سپرده شده بود، شکست خورد و این باعث شد که نامزدی اش بر اساس این مسئله برداشته شود. از این پس، او نمیتوانست از شناور و چشم آگاموتو استفاده کند؛ بنابراین به دنبال پیدا کردن جادوگر برتر جدید بود. دکتر استرنج امیدوار بود که جادوگر برتر جدید، فردی خوب باشد و قدرتهایش را برای اهداف خوب استفاده کند نه برای بدیها.
ویکن، اولین شخصی بود که دکتر استرنج به ملاقات او رفت. اما در همانجا، هود او را مورد حمله قرار داد. با کمک ویکن، دکتر استرنج توانست از دست آنها فرار کند و با سرعت به سراغ اعضای تیم انتقام جویان جدید رفت و از آنها درخواست کمک کرد. همه با هم به سمت هل استورم حرکت کردند.
براساس حرفی که دکتر استرنج به جادوگر عالی رتبه جدید زد، مثل اینکه در طی مسیر رسیدن به آنجا، چشم آگاموتو با شدت زیادی درخشید و بعد از آن ناپدید شد. در همین حال، هود در حال مبارزه با هل استورم بود، اما زمانی که یک بازیکن جدید به میدان آمد، مبارزه متوقف شد؛ و آن بازیکن هیچ کس جز «برادر وودوو» نبود که ردای شناور و چشم آگاموتو را در اختیار داشت. این جادوگر عالی رتبه جدید بود!
بعد از مبارزه دکتر استرنج با اعضای هود و همچنین دورمامو و همراهی متحدان و دوستانش، وودوو پیشنهاد داد که با توجه به کسب عنوان جدید، زیر نظر او آموزش ببیند. وودوو این پیشنهاد را پذیرفت و پس از مدتی، در خط داستانی سلطنت تیره، تلاش کرد تا اطلاعات مربوط به ابرقهرمانان را مخفی کند تا نورمن آزبورن به آنها دسترسی نداشته باشد. او همچنین ذهن خود را از تمامی اطلاعات پاک کرد. این اقدام باعث شد که او تماما هوش خود را از دست بدهد و پس از ضربههایی که توسط آزبورن خورد، به کما رفت. دوستان و متحدان آیرون من چندین بار تلاش کردند تا او را احیا کنند و به حالت قبل بازگردانند.
وقتی به نتیجهی ناموفقیت در این امر رسیدند، به استرنج درخواست کمک کردند. او به ذهن استارک سفر کرد و با تلاشی کوچک، موفق شد او را از رویا بیدار کند و کاری انجام دهد تا او قبول کند که همان شخصیت آیرون من است. در حالی که به حالت ضعیفی فرو رفته بود، “گوست” حاضر شد استارک را به قتل برساند. هنگامی که استرنج از این اتفاق مطلع شد، بلافاصله از طلسم خود خارج شد و با گوست مبارزه کرد اما در این نبرد آسیبهایی برداشت. پس از این وقایع، آیرون من به هوش آمد و با استفاده از تکنولوژی خود، گوست را به جای دیگری فرستاد.
پس از آنکه آزبورن تصمیم گرفت به سرزمین آزگارد حمله کند، استیو راجرز توانست جایگاه قبلی آزبورن را کنترل کند و استرنج را دعوت کند تا بار دیگر به تیم انتقام جویان بپیوندد. وقتی استیو این پیشنهاد را به استرنج داد، او آن را پذیرفت. کمی بعد از جدایی او از تیم، نیروی شیطانی که استرنج و دیمین هل استورم را تسخیر کرده بود، حمله به دکتر وودوو کرد و در تلاش بود تا با قدرت، چشم آگاموتو را از او بگیرد. این موجود فراطبیعی، خودش را به عمارت تله پورت منتقل کرد اما توسط همان نیرویی که از سوی لوک کیج به سمت آیرون فیست حرکت کرده بود، تعقیب میشد.
پس از آزاد کردن یک ارتش شیطانی و سپس تبدیل شدن به مشت آهنین، منبع حمله خود را به موجودی تغییر شکل داد که به نام Enchant One شناخته می شود. با این حال، زمانی که اعمال و رفتار او به طور فزاینده ای غیرطبیعی و غیرعادی شد، مشخص شد که او در واقع خود آگاموتو است.
او ادعا کرد که ویشانتی مرده اند و اکنون می خواهد جای آنها را بگیرد. اعضای انتقام جویان این چالش را از طرف او پذیرفتند و شخصیت ولورین را با قدرت های ترکیبی خود ادغام کردند تا در نهایت با آگاموتو در نبرد روبرو شوند. در پایان، واندا از قدرت چشم خود استفاده کرد تا ظاهراً هم خود و هم آگاموتو را بکشد.
در این بازه زمان، دکتر استرنج نقش نسبتا مهم و تاثیرگذاری را در جنگ بین تیم انتقامجویان و تیم مردان ایکس، به ویژه در بازگشت فینکس فورس به زمین، ایفا کرد. او در قلمرو لیمبو به مبارزه با فینکس رفت، اما به دلیل عدم داشتن قدرتهای جادوگر عالی، نتوانست در برابر او مقاومت کند و در نهایت شکست خورد. فینکس از این وضعیت به نفع خود استفاده کرد و خود را به صورت دکتر استرنج تغییر شکل داد.
سپس، او اعضای تیم مردان ایکس را به جای دیگری منتقل کرد تا از دستگیری آنها توسط تیم انتقامجویان جلوگیری کند. پس از اینکه فینکس پنج عضو مهم و قابل توجه از تیم مردان ایکس را قویتر کرد، اعضای تیم انتقامجویان با شرایط سختی در مبارزه و پیروزی روبرو شدند و تصمیم گرفتند از همانجا فرار کنند.
در طول درگیری بین اعضای مردان ایکس و انتقام جویان، شاهد استفاده دکتر استرنج از توانایی های جادویی و عرفانی خود برای کمک به متحدان خود هستیم. چنین کمکی شامل استفاده از توهمات جادوگر اسکارلت برای ترساندن پنج فرد مجهز به فونیکس و انتقال تیم به مکان دیگری است، بنابراین از یک نبرد یک طرفه جلوگیری می کند. هنگامی که حمله نهایی به سمت Cyclops اتفاق افتاد، دکتر استرنج از گروههای زرشکی Cyttorak برای به دام انداختن و گرفتن نماد ققنوس استفاده کرد. در همین حال، چارلز خاویر تلاش کرد تا به دانش آموز سابق خود حمله ذهنی کند. هنگامی که Cyclops آزاد شد، استرنج تصمیم گرفت با او متحد شود و با دشمن مشترک مبارزه کند.
در این داستان، دنیل درام یک بار دیگر به قصر انتقام جویان بازگشت و سعی کرد به دکتر استرنج و سایر اعضای تیم انتقام جویان انتقام بگیرد. او باور داشت که آنها از جلوگیری از مرگ برادر کمک نکردند و نتوانستند این اتفاق را جلوگیری کنند. در همین حال، به طور غیر منتظره ای پاپوش درست شده بود که همه فکر می کردند دکتر استرنج و ویکتوریا هند را به قتل رسانده است. این حادثه باعث شد که سازمان شیلد برای انجام اقدامات لازم به سمت قلعه انتقام جویان حرکت کند.
قبل از اینکه دنیل را به مبارزه با استرنج وارد کند و او را شکست دهد، دنیل موفق به تسخیر چند تن از اعضای تیم انتقام جویان شد و آنها را مجبور به مبارزه با استرنج کرد. با پیروزی در این مبارزه، استرنج موفق به بازگرداندن عنوان جادوگر عالی رتبه خود و بازیابی اشیاء قدیمی و مخصوص خود شد. بعد از آن، دکتر استرنج تیم انتقام جویان را ترک کرد.
پس از اتفاقات قبلی، دکتر استرنج به صورت مخفیانه با تیم Illuminati همکاری و فعالیت خود را ادامه داد. اعضای این گروه دوباره با هم متحد شدند تا با همکاری، از تهاجمهای مولتی ورسی و چند جهانی که دنیای خودشان را تهدید میکرد، جلوگیری کنند. در این هنگام، چند راهبه با استرنج تماس گرفتند و از او خواستند تا به کمک دختر جوان آسیایی به نام “شاهزاده فان” که توسط یک موجود شیطانی بسیار قدرتمند تسخیر شده بود، بیاید.
وقتی استرنج به دختر مذکور رسید، متوجه شد که بدون کشتن او نمیتواند شیطان درونش را شکست دهد، به همین دلیل به شیطان پیشنهاد داد که خودش را به عنوان میزبان جسمی جدید او قرار دهد، شرط آن هم این بود که شیطان دختر جوان را رها کند. این موجود در حالی که تیم Illuminati با گروه “Great Society” درگیر بود، آشکار شد و قدرت خود را نشان داد. این اتفاق باعث شد که استرنج خود را از دست بدهد و به طرز وحشیانهای تعداد زیادی از قهرمانان را به قتل برساند.
پس از وقوع این حوادث ناگوار، دکتر استرنج و سایر اعضای تیم Illuminati تحت فرمان کاپیتان آمریکا قرار گرفتند و به عنوان فراریان شناخته شدند. طی مدتی، استرنج ناپدید شد، اما به سرعت به عنوان رهبر جدید «خدمتکاران سیاه پوست» بازگشت.
زمانی که Multiverse به دلیل حملات نابود شد و دکتر Doom از قدرت Beyonders برای ساخت Battleworld استفاده کرد، Strange برای بیش از 8 سال حاکم شد و همچنین به دست راست Doom تبدیل شد. استرنج با احترام و وفاداری کامل به Doom خدمت کرد تا اینکه پس از مدتی متوجه شد که برخی از دوستان ابرقهرمانش از جمله آقای Fantastic و Black Panther از حملات اخیر جان سالم به در برده اند.
پس از کشف این موضوع و صحبت با دوستانش، دکتر استرنج با طبیعت قهرمانانه خود احیا شد. در نتیجه زمانی که آنها با Doom روبرو شدند، استرنج دوستان و متحدان خود را با استفاده از یک پورتال تله پورت به مکانی امن انتقال داد. با این حال، او نتوانست خود را از خشم و خیانت Doom نجات دهد، زیرا Doom از مخالفت او عصبانی شد و استرنج را کشت.
پس از اتفاقات و اتفاقاتی که در خط داستانی جنگ های مخفی رخ داد، دکتر استرنج در جریان بازسازی چندجهانی و بازسازی آن احیا شد و دوباره به زندگی بازگشت. با این تفاوت که تمام خاطراتش از اتفاقاتی که در Battleworld رخ داد پاک شد. پس از احیا، دکتر استرنج بار دیگر مدافع بعد عرفانی و جادویی خود شده بود.
در این دوره زمانی، تعویضات استرنج بینتیجه بودند و بعضی اوقات باعث شکست او میشدند. اما به زودی او فهمید که سحر و جادویی که در کهکشان و دنیایش وجود دارد، در حال از بین رفتن است. پس از تلاش و جستجو، او دریافت که مبدا این فتنه، چیزی جز گروهی به نام «Empirikul» است؛ گروهی از عاشقان و پرستاران علم که منحرف شدهاند و قصد دارند تا همه سحر و جادوهای موجود در کهکشان مولتی ورس را از بین ببرند.
در این زمان مشخص، آنها به سمت هدفشان در جادوی دنیای Empirikul حرکت کرده بودند و قصد داشتند تا آن را از بین ببرند. این وضعیت باعث شد که دکتر استرنج به دنبال منابع جادویی باقی مانده بگردد و تلاش کند تا این تهدید را برطرف کند. او تصمیم گرفت تا به مبارزه با Empirikul بپردازد و آنها را شکست دهد. در نهایت، استرنج توانست Empirikul و نهضت جادویی را شکست دهد، اما قوایش نسبت به قبل ضعیف شده بود و وضعیت مولتی ورس نیز در حالت خوبی قرار نداشت.
دکتر استرنج، استاد هنرهای عرفانی، یکی از مقتدرترین جادوگران جهان به شمار میآید. او از انرژی عرفانی تسخیر شده، طلسمها و افسونهایی را فرا میخواند و با استفاده از قدرت موجودات الهی، نیروهای دنیا را تحت اراده خود قرار میدهد و کارهایی را به وسیله آنها انجام میدهد. او بهره از قدرت خود را از اشیاء عرفانی مانند آگاموتو، سایتوراک، آیکان، اشتور، رگادور و واتووم میبرد و با استفاده از این انرژیها میتواند طلسم و افسونهایی را برای خود فرا بخواند. همچنین، یک شیء عرفانی و جادویی دیگر در اختیار دارد که او را قادر به پرواز میکند.
چشم آگاموتو، یک شیء باستانی است که نور آن میتواند جادوی شیطانی را نابود کند. کتاب ویشانتی، یک کتاب سحر و جادو است که حاوی دانشهای متعددی درباره جادوی سفید است. همچنین، گوی آگاموتو، یک توپ کریستالی است که برای روشنبینی به کار میرود.
دکتر استرنج علاوه بر تواناییهای جادوییاش، با گذراندن دورههای آموزشی در رشتههایی مانند جودو، در هنرهای رزمی مختلف مهارت نشان داده است. او همچنین مهارت و تخصص زیادی در استفاده از انواع سلاح های جادویی مانند شمشیر، عصا و تبر نشان داده است. همانطور که قبلا ذکر شد، دکتر استرنج قبل از آسیب دیدگی دست یکی از ماهرترین و بهترین جراحان مغز و اعصاب به حساب می آمد.
شخصیت اترنیتی، که در دنیای مارول تمام قدرت را دارد، دکتر استرنج را به عنوان “قدرتمندترین جادوگر کیهان” توصیف کرده است. او از سال ۱۹۷۳ (زمانی که انشنت وان درگذشت) تا به امروز، به عنوان جادوگر عالی رتبه شناخته میشود؛ اگرچه وقفهای بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ به وجود آمده و او این عنوان را از دست داده بود. در سال ۲۰۰۹، او این عنوان را کنار گذاشته بود، اما در سال ۲۰۱۲ بار دیگر به دست آورد؛ این اتفاق در زمانی رخ داد که او ثابت کرد که حتی بدون داشتن این عنوان، آماده است از دنیای خود محافظت کند.
توانایی دکتر استرنج در مدیریت انرژی عرفانی از محیط دنیای مارول، او را قادر میسازد تا کارهای فراوانی را انجام دهد. از این توانایی، او به طور معمول برای حملات پرانرژی استفاده میکند، که میتواند حتی به حد نابودی یک سیاره نیز برسد. همچنین از این توانایی برای تغییر شکل، دوران، تلهپورت، ایجاد سپرهای محافظتی و سایر کارهایی استفاده میکند.
علاوه بر موارد ذکر شده، دکتر استرنج همچنین می تواند انرژی نسبتاً نامحدودی را از موجودات عرفانی و غیر عرفانی مهار کند و قدرت خود و جادوهای خود را افزایش دهد. او با این توانایی می تواند خود و جادوهایش را چندین برابر قدرتمندتر کند. دکتر استرنج به طور کامل قادر به استفاده از قدرت های معروف به “جادوی سیاه” است. با این حال، او ترجیح می دهد فقط در شرایط سخت و ضروری از آنها استفاده کند، نه در هر شرایطی.
اگرچه او به ندرت این کار را انجام می دهد، اما جالب است بدانید که استرنج حتی می تواند قدرت یک موجود کیهانی یا نیمه الهی را جذب کند. دکتر استرنج با ابدیت پیمانی بسته است که به او اجازه می دهد تا به اندازه ای که جادوگران باستانی و افراد مشابه قبل از او زندگی می کردند و زنده می ماندند.
همانطور که قبلا ذکر شد، زمانی که فردی عنوان جادوگر عالی را به دست می آورد، تعداد زیادی اشیاء جادویی بسیار قدرتمند را نیز به دست می آورد. دکتر استرنج نیز از این قاعده مستثنی نیست. دو تا از شناخته شده ترین اشیای جادویی چشم آگاموتو و شنل آویزان هستند. Eye of Agamotto شی ای است که توانایی های ذهنی کاربر را بسیار افزایش می دهد و به استرنج اجازه می دهد سفرهای بین بعدی داشته باشد، نوری از خود ساطع کند که همه توهمات و فریب ها را از بین می برد و حتی موجودات شیطانی را نفرین و مسحور می کند.
این موجود به عنوان یک طلسم محافظتی و برای مقاصد دیگر عمل میکند. هرچند که دکتر استرنج به ندرت از این قدرت استفاده میکند، اما او میتواند آن را به عنوان یک سلاح تهاجمی تقریبا غیرقابل نابودی به کار ببرد. مشابه میولنیر که به عنوان سلاح اختصاصی ثور شناخته میشود، چشم آگاموتو نیز فقط توسط افرادی قابل استفاده است که از نظر اخلاقی واقعا ارزشمند و لایق هستند.
ردای شناور، دست سوم دکتر استرنج به حساب میآید. این ردا به افکار او پاسخ میدهد و واکنش نشان میدهد، اطراف دشمنان را در هم میپیچاند و آنها را محاصره میکند. این ردا همچنین به دکتر استرنج اجازه میدهد که پرواز کند یا در هوا شناور باشد. این ردا تقریبا غیرقابل نابود شدن است و همچنین در شرایط مختلف، از دکتر استرنج در برابر حملات محافظت میکند.
“در جهان استرنج، یک شیء دیگر به نام گوی آگاموتو وجود دارد، که به عنوان یک توپ کریستالی فوقالعاده قدرتمند، اجازه میدهد تا استرنج در هر قلمرویی یا بعدی، با توانایی روشنبینی ادراکی، حضور داشته باشد. علاوه بر این، دکتر استرنج دارای اشیاء دیگری نیز میباشد، از جمله کتاب ویشانتی، کتاب قطور دارک هولد و Wand of Watoomb.
محل سکونت او، Sanctum Sanctorum نام دارد و در دهکده گرینویچ شهر نیویورک قرار دارد، جایی که قوانین طبیعی و فضایی را نقض میکند و در عین حال، از قدرت محافظتی جادویی برخوردار است. این مکان، به نوعی خودش به یک شیء قدرتمند و جادویی تبدیل شده است. اخیرا، دکتر استرنج توانسته است سنگ روح را به تسخیر درآورده و از آن بهرهمند شود.”
از بهترین فیلم های دکتر استرنج میتوان به Doctor Strange ، Avengers: Infinity War ، Thor: Ragnarok اشاره کرد
یک پاسخ
عاشقشم