هیولا ، آخرین آثار ساخته شده توسط هیروکازو، به نظر میرسد ترکیبی از چند فیلم مختلف است. داستان درباره دوستی و رابطه نزدیکی است که در طول ماجراهایی شبیه به هانت، که در قالب فرم راشومونی به تصویر کشیده میشود، جاری میشود. ما را در این سفر همراهی کنید.
فیلم هیولا”، آخرین اثر از معروفترین فیلمساز ژاپنی، هیروکازو کورهئیدا، است. او یک فیلمساز پرکار و خلاق است که در آثارش، به تأمل در مفهوم خانواده نیز میپردازد. فیلم هیولا نیز به همین تفکر متمایل است و درام آن، به طور قابلتوجهی تحت تأثیر خانواده قرار میگیرد.
اما وجه بارزترین فیلم هیولا، یادآور فیلمهای دیگر نیز است؛ هم در اتفاقات داستانی و هم در فرم روایی. این فرم، که به وضوح از راشومون آکیرا کوروساوا الهام گرفته شده است، و اتفاقات، که یادآور فیلم تحسینشده توماس وینتربرگ دانمارکی به نام شکار (۲۰۱۲) هستند، نشان میدهد که فیلم هیولا هیولا در واقع نخستین فیلم کورهئیدا است که از سال ۱۹۹۵ تاکنون درست شده است، و نویسنده فیلمنامه، جز خود کورهئیدا، هیچ کس دیگری نیست.
فیلم هیولا در سه بخش روایت می شود و به تدریج برای بیننده کامل می شود، مانند قطعات یک پازل. از ابتدا باید به این ویژگی فرم فیلم اشاره کرد، زیرا این امر برای بیننده سوالات و سختی هایی ایجاد می کند. انتخاب این فرم باعث سرعت بسیار بالایی در بخش های اول و دوم شده است، به طوری که می توان گفت بیش از حد سریع است. این موضوع نه تنها برای بیننده سوالاتی ایجاد می کند، بلکه همچنان آزاردهنده است و موقعیت های بسیار غیرعادی و عجیبی را نشان می دهد که اغلب باورنکردنی هستند.
در قسمت اول، همراه با مادر، اتفاقات را از دیدگاه او بررسی میکنیم. ما شاهد روایت وقایعی هستیم که برای میناتو رخ میدهد و حجم عجیبی از آنها برای بیننده وجود دارد که میتواند او را در یک خلاء بزرگ فرو برود. فیلم با سرعتی فوقالعاده جلو میرود و بیننده را نمیگذارد تا اوضاع را به درستی درک کند. این مسئله به ویژه زمانی عمیقتر میشود که ما با واکنشهای مسئولان مدرسه نیز روبرو میشویم.
در این قسمت، همه چیز به یک علامت سؤال بزرگ شبیه است و تنها اقداماتی برای ایجاد گره های بعدی در داستان انجام می شود. همچنین باید توجه داشت که توصیف شخصیت مادر دقیقا انجام نمی شود و تنها با نمایی کلی از مادری که شوهرش را از دست داده و مسئولیت میناتو را به تنهایی برعهده دارد، روبه رو می شویم. اما واکنش های این مادر در مدرسه، قابل قبول و کافی به نظر نمی رسند.
نقد فیلم Next Goal Wins | مبارزه برای بُرد
در اپیزود دوم، سروشکل بهتری پیدا میکند و ورایت کاملتری به دست میآورد. یکی از بزرگترین معماهای قسمت قبل، معلمی به نام آقای هوری بود که در این قسمت به عنوان زاویهدید انتخاب شده است و این امر باعث میشود که داستان برای مخاطبان کاملتر و قابل باشد. این اپیزود تصویری است که به طور گستردهای مخاطبان را به خاطر شخصیت شکارچی وینتربرگ میاندازد. در این قسمت نیز یک معلم، بدون اینکه خطایی ارتکاب کرده باشد، مورد حمله و حرفهای یک بچه قرار میگیرد و این اتفاق باعث میشود تا زندگیاش کلّا مخدوش شود.
هوری، پس از اتفاقاتی که برای میناتو روی میدهد، تمام زندگیاش را از دست میدهد. او در مدرسه بدنام میشود و آن را ترک میکند، همچنین معشوقهاش را نیز از دست میدهد. او حتی به آستانهی خودکشی نیز میرود، اما صدای سازهای ناکوک باعث میشود که او به چیزهای دیگری نیز فکر کند. در انتها، اتفاقی باعث میشود که هوری با خواندن نوشتهی میناتو و یوری، به حقیقت پی ببرد.
وقتی باران سنگینی در حال گذر از ماست. این باران میتواند نمادی از پاکی و تجلی باشد، همانطور که در پایان اپیزود اول، نشانهای از طوفانی بود که زندگی مادر را تحت تاثیر قرار داد و میناتو را از دست داد. اما مشکلی مشابه مسئله اپیزود قبل در اینجا وجود دارد: چرا هوری برای فهماندن واقعیت به دیگران، به خصوص مادر میناتو، تلاش خاصی نمیکند؟
در این حالت، اپیزود سوم نقش کلیدی دارد و به عنوان تکمیل کننده داستان عمل میکند. در این اپیزود، میناتو و یوری به عنوان شخصیتهای اصلی خود حضور دارند، اما در ابتدا با مدیر مدرسه روبرو میشوند. مدیر مدرسه از اپیزود اول رفتار عجیب و غیرقابل توجیهی داشت و تا انتهای اپیزود نیز همین مدل رفتار را ادامه میدهد.
آیا درک کردن این موضوع که خود او باعث مرگ نوه خود شده است، به پذیرش رفتارهای او در برابر مادر میناتو و یا خرید کودک در مرکز خرید کمک می کند؟ علاوه بر این، این قسمت از داستان رابطه میناتو و یوری را برای تماشاگران به نحوی می سازد که بتوانند به طور کامل درکی جامع از کل داستان پیدا کنند و بتوانند پازل ها را به درستی در جای خود قرار دهند. اینجاست که مشخص می شود که میناتو با گفتن عبارت “نمی توانم مثل پدرم باشم” به چه معنا اشاره دارد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم نامه های کوچک شرورانه | تبعیضهای نژادی
این عبارت نشان دهنده ناراحتی و پشیمانی او از اینکه نتوانسته است نوه خود را نجات دهد و همچنین ناراحتی او از اینکه نمی تواند به عنوان یک پدر واقعی برای نوه خود حضور داشته باشد. از طرف دیگر، رفتارهای او در برابر مادر میناتو نشان دهنده این است که او با نقش پدری که پدرش از دست داده است، مشابهت دارد و قصد دارد این نقش را پر کند. اما با دیدن میناتو در مرکز خرید و خرید کودک، تمام این تلاش ها برای جبران این نقش از بین می رود و میناتو به قدری ناامید و ناامید می شود که این قدرت را ندارد که به عنوان پدری مقتدر و قانع کننده برای نوه خود عمل کند.
اما یک سؤال دیگر به ذهن میرسد: آیا این رابطه ممنوعه است و میناتو به دلیل عدم امکان بیان آن به کسی، خودش را آسیب میزند یا رفتارهای عجیب و خشونتآمیزی نشان میدهد؟ در فیلم هیولا ساختهی ۲۰۲۳ و در یک کشور پیشرفته مانند ژاپن، آیا این ممنوعیت برای تماشاگران قابل قبول است؟ چرا باید این موضوع را به راحتی درک کنیم؟
فیلم از نماهای دکوپاژ خود نیز استفاده می کند تا آن ها به عنوان موتیف های تصویری و قابل تصور در فیلم تبدیل شوند. یکی از مهمترین موتیف ها، ساختمانی است که آتش گرفته است. این ساختمان به عنوان عنصر مرکزی در فیلمنامه به کار می رود تا فیلم به آن واقعه بازگردد و از زاویه دیگری روایت شود. علاوه بر این، این ساختمان آتش گرفته، علاوه بر کارکرد دراماتیک، کارکرد تماتیک نیز دارد. می توان گفت که در سه اپیزود، ما شاهد آتش گرفتن زندگی هایی هستیم.
در اولین قسمت، مادرانه زندگی؛ در دومین قسمت، زندگی معلم هوری؛ و در سومین قسمت، زندگی میناتو و یوری به تصویر کشیده شدهاند. در ابتدای فیلم هیولا، با چرخش دوربین به سمت بالا و نمایش ساختمان، توجه به دودها جلب میشود. این میتواند نشاندهنده ترجیح «پیامدها» بر «علتها» باشد. وقایعی که در اپیزودهای اول و دوم رخ میدهند، باعث میشوند تا با پیامدهای رابطه میناتو و یوری در زندگی دو نفر دیگر آشنا شویم.
بارزترین و قابل اشاره ترین موتیف فیلم هیولا، نماهای لانگ شات از شهر است که در آن مواجهه اول با نماهای “معرف” اتفاق می افتد. با این حال، با تکرار آنها در فیلم، ما می توانیم معنای آنها را درک کنیم. این نماها که از بالا و از زاویه دور فیلمبرداری شده اند،تاکیدکننده فرم فیلم هستند. از بالا و در نگاه کلی، ما می توانیم همه چیز را بهتر ببینیم و بهتر درک کنیم. این همان چیزی است که کل فرم فیلم هیولا نیز بر اساس آن طراحی شده است. زاویه دید ناقص هر فرد در هر قسمت از فیلم، در قسمت بعدی کامل می شود.
نقد فیلم روزهای عالی | Perfect Days
این نماها نشان دهنده ارتباطات و ارتباطات ناگفته بین شخصیت ها و محیط است و ممکن است نشان دهنده احساس تنهایی و انزوا در شخصیت ها باشند. همچنین، این نماها می توانند نشان دهنده تغییرات در محیط و شرایط شهری باشند که تاثیر مستقیمی بر روی داستان و شخصیت ها دارند. در مجموع، نماهای لانگ شات از شهر در فیلم هیولا، همانند یک شخصیت ثالث، نقش مهمی در ایجاد جو و فضای فیلم هیولادارند و ما را به درک عمیق تری از داستان و شخصیت ها می رسانند.
بازگشت به ابتدای نوشتار، به این نکته اشاره کردیم که انتخاب این فرم برای فیلم هیولا، مسائلی را برای روایت ایجاد میکند. اصلیترین مسئله در اینجا این است که چرا از این شیوه برای روایت فیلم هیولا استفاده شده است؟ اگر به خانم راشومون، مادر این ایده، بازگردیم، متوجه میشویم که هدف آن این بود که واقعیت این است که حقیقت برای ما قابل درک نیست. هر فرد روایت خود را دارد و براساس آن نمیتوان به قضاوت صحیح و کامل رسید. روایتهایی وجود دارند که حتی نمیدانیم کدام درست است و کدام نادرست است.
بنابراین، مرز میان حقیقت و دروغ بهعنوان امری غیرممکن برای توصیف میشود و در فیلم هیولا، هدف نهایی از استفاده از این شیوه چیست؟ فقط به این منظور است که فیلمنامهنویس بتواند پازلی را برای مخاطب بسازد. در این فرم، مفهوم «قضاوت» در حالی که بر اساس اطلاعات ناقص است، در بازی استفاده میشود، اما این استفاده تنها محدود به این دسته از شیوه است. برای مثال، اصغر فرهادی نیز در جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) از این ایده استفاده کرده بود و حتی حذف یک صحنه نیز به همین منظور انجام شده بود.
فیلم هیولا که نقش خانواده همچنان به عنوان یک عامل مهم در آن باقی میماند و از جمله پدر معتاد و مادر تنها، فردیتهای اصلی را شکل میدهند. اما وجود سوالات بیپاسخ و نقصهای زیاد در توصیف شخصیتها، باعث میشود که این اثر به عنوان یکی از برترین آثار کورهئیدا شناخته نشود. پایان دوگانه فیلم هیولا، که میتواند در نظر گرفته شود واقعی یا خیالی باشد، به بهبود فیلم هیولا کمکی نمیکند.
از طرفی، حضور محدود مادر یوری و ناآگاهی نسبی پدر الکلی از عواقب رفتارش، باعث میشود که ما به طور ناخودآگاه با خودمان درگیر شویم و از نگاه کردن به این شخصیتها پرهیز کنیم. با این حال، فیلم هویلا با تمرکز بر روی خانواده، موضوعات عمیقی را مطرح میکند و به تأمل دربارهی روابط خانوادگی و انسانی میانجامد.
در نهایت، ما متوجه میشویم که هیچ خانوادهای کامل نیست و همهی ما درگیر مسائل و مشکلات خود هستیم، اما با به هم پایبندی و قدرت عشق، میتوانیم با آنها مقابله کنیم و به آرامش و صلح داخلی دست پیدا کنیم. این پیام مثبت و قابل ارتقا، یکی از جوانب قوی فیلم هویلا است که میتواند به زندگی و روابط ما در جامعه واقعی نیز اثرگذار باشد.